کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلاب 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سنگ قلاب
لغتنامه دهخدا
سنگ قلاب . [ س َ ق ُل ْ لا ] (اِ مرکب ) فلاخن . کلاسنگ . قلاب سنگ . قلماسنگ . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
قلاب سنگ
لغتنامه دهخدا
قلاب سنگ . [ ق ُل ْ لا س َ ] (اِ مرکب ) سنگ قلاب . قلماسنگ . فلاخن ، و آن ریسمانی است که در دو سر آن حلقه باشد و میان آن را پهن بافند، یا یک قطعه ٔ چرم پهن گذارند تا سنگ در آن نهاده بپرانند. (از فرهنگ نظام ).
-
چنگ قلاب
لغتنامه دهخدا
چنگ قلاب . [ چ َ ق ُل ْ لا ] (اِ مرکب ) چنگی که دارای قلاب است و بدان اشیاء را از محلی نزدیک کشند. عودق . عدوقه . عودقه . رجوع به چنگک شود.
-
جستوجو در متن
-
غجیطة
لغتنامه دهخدا
غجیطة. [ غ ُ طَ ] (ع اِ) بندی که دو طرف آن قلاب آهنی دارد. واکسیل بند. || بند و طناب . (دریانوردی ). (دزی ج 2).
-
کناره
لغتنامه دهخدا
کناره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) قلاب آهنی است که قصابان گوسفند کشته را بدان زده بر در دکان بیاویزند و معرب آن قناره است و به تعریب مشهور شده . (از انجمن آرا) (آنندراج ). قلاب آهنین و معرب آن قناره در لغت هر چیزی را گویند که بر آن چیزها آویزند و در اصطلا...
-
قلابک
لغتنامه دهخدا
قلابک . [ ق َل ْ لا ب َ ] (ص مصغر) مصغر قلاب . آنکس که زر و سیم مغشوش و ناسره به نام پادشاه طراز کند و رواج دهد : دشمن روزند این قلابکان عاشق روزند این زرهای کان .مولوی (مثنوی چ اسلامیه دفتر 2 ص 112).
-
چنگله
لغتنامه دهخدا
چنگله . [ چ َ گ ُل َ / ل ِ ] (اِ) نام سازی است که چنگ گویند. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : چزد رابر شاخهای خم گرفته لحن نای باد را از برگهای خشک بانگ چنگله . مسعودسعدسلمان (از انجمن آرا).رجوع به چنگ شود. || پنجه ٔ مردم . (جهانگیری...
-
اقلاب
لغتنامه دهخدا
اقلاب . [ اِ ] (ع مص ) خشک شدن پوست و بیرون انگور. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || رسیدن هنگام برگردیدن نان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ): اقلب الخبز؛ حان له ان یقلب . (اقرب الموارد). || میرانیدن خدای کسی ر...
-
نشل
لغتنامه دهخدا
نشل . [ ن َ ش َ ] (اِ) قلاب ماهی . (برهان قاطع). قلاب ماهی گیری . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف نشپیل است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || (اِمص ) دو چیز را برهم دوختن و چسبانیدن . دو چیز را با هم کوفتن . (برهان قاطع). پیوستگی چیزی به چیزی . (ناظم الاطباء...
-
یخ کش
لغتنامه دهخدا
یخ کش . [ ی َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنکه یخ حمل کند. آنکه با ارابه یا مال یخ برد. آنکه ارابه ٔ یخ کشی کشد. (یادداشت مؤلف ). || مال یا ارابه ای که یخ برد. ارابه ٔ یخکشی . ارابه ای که با آن یخ حمل کنند. (یادداشت مؤلف ). وسیله ٔ نقلیه که با...
-
جفتک
لغتنامه دهخدا
جفتک . [ ج ُ ت َ ] (اِ) مرغی است که نر و ماده ٔ آن هر کدام یک بال دارند و بجای بال دیگر نر را قلابی و ماده را حلقه ای است از استخوان و چون پرواز کنند، نر قلاب را بر حلقه ٔ ماده اندازد و با هم پرواز کنند و چون بدانه خوردن مشغول گردند از یکدیگر جدا شون...
-
شص
لغتنامه دهخدا
شص . [ ش َص ص ] (معرب ، اِ) قلاب ماهیگیری و شست ماهی . ج ، شُصوص . (ناظم الاطباء). شست ماهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). (معرب شست ). آهن کج که بدان ماهی گیرند. دام . دام ماهی .(یادداشت مؤلف ). دام ماهیگیری . (حبیش تفلیسی ). دام ما...
-
غیم
لغتنامه دهخدا
غیم . [ غ َ ] (ع مص ) تشنه گردیدن و تفسیدن درون کسی . تشنگی و گرمی درون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تشنه شدن شتر و گرم شدن اندرون او،صفت مذکر آن غَیمان و مؤنث آن غَیمی ̍ می آید. (از اقرب الموارد). || ابرناک گردیدن هوا. (منتهی الارب ). ابری شدن آسما...
-
اشکلک
لغتنامه دهخدا
اشکلک . [ اِ ک ِ ل َ ] (اِ) آلتی است از چوب که لای پنجه ٔ دزدان گذارند و فشار دهند تا از درد عاجز شوند و دزدی را بروز دهند. مثال : دیشب در اداره ٔ نظمیه دزدی را اشکلک کردند، هزارها تومان مال دزدی بروز داد. (فرهنگ نظام ). آلت شکنجه . (فرهنگ ضیاء). شکن...