کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلائد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلائد
لغتنامه دهخدا
قلائد. [ ق َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ قلادة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قلادة شود.- ام القلائد ؛ میانکک زرین در گردن بند. (مهذب الاسماء).- قلائدالخیل ؛ کنایه از بزرگواران . گویند: نساء بنی فلان قلائدالخیل ؛ ای هن کرام ، زیرا جز اسب پیشرو نجیب را ...
-
جستوجو در متن
-
اباسق
لغتنامه دهخدا
اباسق . [ اَ س ِ ] (ع اِ) جمعی است بی مفرد به معنی قلائد. (المزهر).
-
قوزع
لغتنامه دهخدا
قوزع . [ ق َ زَ ] (ع ص ، اِ) گردن بند لازم که پیوسته باشد . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قلدتم قَلائِدَ قوازع ؛ ای طوقتم اطواقاً لاتفارقکم ابداً. (منتهی الارب ). || خزی و عار. (اقرب الموارد از تاج العروس ).
-
طیب
لغتنامه دهخدا
طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد مکنی به ابومحمد. او راست : قلائد النحر فی وفیات اعیان الدهر که ترجمه ٔ احوال را بترتیب سنوات تا سال 927 هَ. ق . تدوین کرده است . (کشف الظنون چ اسلامبول ج 2).
-
عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد مشهور به ابن عبدالرزاق . از فضلاء دمشق بود و او را کتابی است به نظم ، به نام قلائد المنظوم که در حدود 400 بیت و در فرائض است و نیز او راست : مفتاح الاسرار فی شرح الدرالمختار. وی به سال 1075 هَ ....
-
علی قلقشندی
لغتنامه دهخدا
علی قلقشندی . [ ع َ ی ِ ق َ ق َ ش َ ] (اِخ ) ابن احمد قلقشندی مصری شافعی . وی نسب شناس (نسابه ) بود و در حدودسال 790 هَ . ق . درگذشت . او راست : قلائد الجمان فی التعریف بقبائل عربان الزمان . (از معجم المؤلفین ).
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن عبدالعلیم یمنی حنفی ، ملقب به شرف الدین او راست : قلائد عقودالدر والعقیان فی مناقب ابی حنیفة النعمان . والروضة العالیة المنیفة فی فضائل الامام ابی حنیفة.
-
فناة
لغتنامه دهخدا
فناة. [ ف َ ] (ع اِ) گاوکشت . ج ، فنوات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سگ انگور. (منتهی الارب ). عنب الثعلب . (از اقرب الموارد). || بار درختی است سخت سرخ که از آن قلائد سازند. ج ، فنا. (منتهی الارب ). || عین الدیک را نیز نامند. (فهرست مخزن ال...
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن حکم بن سهل بن عبداﷲبن محمدبن حکم باقشیر معروف به ابن باقشیر. وی فقیه و از مردم حضرموت است . از تألیفات اوست : قلائد الخرائد و فوائد الفوائد در فقه . القول الموجز المبین . السعادة و الخیر فی مناقب السادة بنی ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد طحاوی ،فقیه حنفی ، مکنی به ابوجعفر. او راست : قسم الفی ٔ و الغنائم . محاضرات . کتاب الوصایا. عقودالمرجان . قلائد عقود الدرر والمرجان فی مناقب ابی حنیفة النعمان . الروضة العالیة المنیفة فی مناقب الامام ابی حنیفة. نوادر...
-
حبل
لغتنامه دهخدا
حبل . [ ح ُ ب َ] (ع اِ) ج ِ حُبلَة مانند برقة و برق . میوه ٔ درخت عضا باشد. و در حدیث سعد آمده : اتینا النبی (ص ) مالنا طعام الاّ حبلة و ورق السمر. || ج ِ حبلة. آذینی که در قلاده کنند. شاعر گوید: و قلائد من حبلة و سلوس . || و ممکن است از حابل ، معدول...
-
جرموزی
لغتنامه دهخدا
جرموزی . [ ج ُ ] (اِخ ) احمدبن حسن بن مطهربن محمد حسنی . از شعرا بود و توجه خاصی به تاریخ داشت . وی از خاندانی فرمانروا در یمن بود. نسبت او به قریه بنی جرموز. (به اطراف صنعاء) است . و بسال 1075 هَ . ق . در صنعا بدنیا آمد و بسال 1115 هَ . ق . در همانج...
-
علی عطاس
لغتنامه دهخدا
علی عطاس . [ ع َ ی ِ ع َطْ طا ] (اِخ ) ابن حسن بن عبداﷲ عطاس حضرمی باعلوی . ادیب و شاعر مورخ و از اهالی حضرموت بود. وی در سال 1121 هَ . ق . در حریضة تولد یافت و سپس به بحرین رفت و در قریه ٔ غبوار که امروز مشهور به مشهد است ، متوطن شد. و در سال 1172 ه...
-
صاعد
لغتنامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حسن دمشقی . وی شاعری است و دیوانی دارد. این ابیات از قصیده ای است که در مدح عبدالعزیزبن یوسف وزیر در بغداد گفته است :و لیلی مریض الافق متقدالحشااراح علیه من سنا الصبح عائداذا لی بدا نجم من الافق طالعبدا تحته نجم من النار واقد...