کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قف ء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قف ء
لغتنامه دهخدا
قف ء. [ ق َف ْءْ ] (ع مص ) برگردیدن و تباه گشتن گیاه از باریدن باران یا خاک آلود کردن توجبه یا باران گیاه را پس چریدن ستور آن را، و این لغتی است در قفاء. (منتهی الارب ): قَفِئَت الارض قَفْاءً؛ مُطرت و فیها نبت فحمل علیه المطر فافسده او القف ء ان یقع ...
-
واژههای مشابه
-
ابن قف
لغتنامه دهخدا
ابن قف . [ اِ ن ُ ق ُف ف ] (اِخ ) ابوالفرج امین الدولةبن موفق الدین یعقوب بن اسحاق کرکی نصرانی . طبیب و فیلسوف . پدران اودر خدمت ملوک ایوبی شغل کتابت داشته اند. مولد ابن قف در کرک است ، و در بعض نسخ عیون الاَنباء آخرین کس است که ابن ابی اصیبعه نام بر...
-
قف انظر
لغتنامه دهخدا
قف انظر. [ ق ِ اُ ظُ ] (ع اِ مرکب ) اسم آس بری است . (فهرست مخزن الادویة). رجوع به «قف و انظر» شود.
-
قف و انظر
لغتنامه دهخدا
قف و انظر. [ ق ِ وَن ْ ظُ ] (ع اِ مرکب ) آس بری . خیزران بلدی . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
قفا
لغتنامه دهخدا
قفا. [ ق َ ] (اِخ ) یا قفاآدم . کوهی است . (منتهی الارب ). رجوع به قفاآدم شود.
-
قفا
لغتنامه دهخدا
قفا. [ ق َ ] (ع اِ) پس گردن . (دهار). پس سر و پس گردن . (منتهی الارب ). مؤخر العنق ، و این مذکر است و گاه مؤنث و گاه به مد آید. ج ِ، اَقْف ، اَقْفیة، اَقفاء، قُفی ّ، قِفی ّ، قَفون . (اقرب الموارد از قاموس ). و در مصباح است که جمع آن بنابر آنکه مذکر...
-
قفع
لغتنامه دهخدا
قفع. [ ق َ ] (ع اِ) سپری است چوبین که مردم در وقت جنگ در پس آن به قلعه درآیند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قفع
لغتنامه دهخدا
قفع. [ ق َ ] (ع مص ) زدن انگشتان را به انگشت زنه . || بازداشتن کسی را از چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قفع
لغتنامه دهخدا
قفع. [ ق َ ف َ ] (ع مص ) در هم کشیده شدن گوش و دست و پای و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قفعاء شود. || کوتاه شدن دنب میش . (اقرب الموارد). || (اِمص ) تنگی . (منتهی الارب ). ضیق . (اقرب الموارد). || (اِ) رنج . (منتهی الارب ). نَصَب . ...
-
قفع
لغتنامه دهخدا
قفع. [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَقْفَع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اقفع شود.