کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قفل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زبان قفل
لغتنامه دهخدا
زبان قفل . [ زَ ن ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زبانه ٔ قفل : دندانه ٔ کلید در دعویند لیک همچون زبان قفل گه معنی الکنند.سنائی .
-
قفل رومی
لغتنامه دهخدا
قفل رومی . [ ق ُ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام لحن پانزدهم است از سی لحن باربد. (برهان ) : بلبل همی سراید چون باربدقالوس و قفل رومی و جالینوس . عنصری .نظامی گنجوی در صفت باربد گوید : چو قفل رومی آوردی در آهنگ گشادی قفل گنج از روم و از زنگ . نظامی...
-
قفل وسواس
لغتنامه دهخدا
قفل وسواس . [ ق ُ ل ِ وَس ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تنکه ٔ آهن که حلقه های آهن بر آن نصب کنند و دو میل آهنی که هر دو به هم وصل دارند ازآن حلقه ها درگذرانند و بستن و گشادن آن خالی از اشکالی نیست ، و آن را در عرف هند گورکهردهندها خوانند ولهذا اکثر ج...
-
قفل دار
لغتنامه دهخدا
قفل دار. [ ق ُ ] (نف مرکب ) گنج دار. خزانه دار : به قارونی قفل داران گنج طمع دارم اندازه ٔ دسترنج .نظامی .
-
قفل ساز
لغتنامه دهخدا
قفل ساز. [ ق ُ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ قفل . رجوع به قفل شود.
-
قفل سازی
لغتنامه دهخدا
قفل سازی . [ ق ُ ] (حامص مرکب ) عمل قفل ساز. || (اِ مرکب ) محل ساختن قفل . رجوع به قفل شود.
-
قفل کاه
لغتنامه دهخدا
قفل کاه . [ ق ُ ] (اِ مرکب ) نقشه ای از نقشه های قالی است . (یادداشت مؤلف ).
-
قفل گر
لغتنامه دهخدا
قفل گر. [ ق ُ گ َ ] (ص مرکب ) قفل ساز. آنکه قفل ها بسازد. (آنندراج ) : بر دکان قفل گر خواهم گذشت قفلی ازبهر دکان خواهم گزید. خاقانی .وآن قفل گر که بود کلید سرای علم کردی چو حلقه بر در فرمانش التزام . خاقانی .تا دلم شد بسته ٔ زنجیر زلف قفل گررو در آن ...
-
پره ٔ قفل
لغتنامه دهخدا
پره ٔ قفل . [ پ َرْ رَ / رِی ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به پره شود.
-
جستوجو در متن
-
هرز کردن
لغتنامه دهخدا
هرز کردن . [ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خراب کردن و از کار انداختن قفل و جز آن .
-
مواصدة
لغتنامه دهخدا
مواصدة. [ م ُ ص َ دَ ] (ع مص ) بند کردن در را و قفل کردن آن را. (از منتهی الارب ).
-
بند برنهادن
لغتنامه دهخدا
بند برنهادن . [ ب َ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مقید کردن . || قفل کردن . تنکیل . (فرهنگ فارسی معین ).
-
افراش
لغتنامه دهخدا
افراش . [ اِ ] (ع مص ) بازایستادن از چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بازایستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). || سخن بد گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || غیبت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غیبت کسی کردن . (آنندراج...
-
سرک
لغتنامه دهخدا
سرک . [ ] (ع مص ) با کلید بستن . (دزی ج 1 ص 649). قفل کردن .