کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قفس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قفص
لغتنامه دهخدا
قفص . [ ق ُ ] (اِخ ) لغتی است درقُفْس . (معجم البلدان ). رجوع به قُفْس (اِخ ) شود.
-
قفص
لغتنامه دهخدا
قفص . [ ق ُ ] (ع اِ) مشتبک تودرتو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). در حدیث است : فی قفص من الملئکة؛ ای المشتبک المتداخل بعضه فی بعض . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
اقفاس
لغتنامه دهخدا
اقفاس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قَفَس . (دهار). رجوع به قفس شود.
-
چناگ
لغتنامه دهخدا
چناگ . [ چ ُ ] (اِ) قفس . || قفس ماکیان . (ناظم الاطباء). لانه ٔ مرغ .
-
قفوس
لغتنامه دهخدا
قفوس . [ ق ُ ] (ع مص ) قَفْس .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَفْس شود.
-
قفص
لغتنامه دهخدا
قفص . [ ق ُ ] (اِخ ) لغتی است درقُفْس . (معجم البلدان ). رجوع به قُفْس (اِخ ) شود.
-
ثنطب
لغتنامه دهخدا
ثنطب . [ ث ُ طُ ] (ع اِ) کارد قفص گران . کارد قفس سازان . (منتهی الارب ).
-
فرغار
لغتنامه دهخدا
فرغار. [ ف َ ] (اِخ ) نام ترکی که افراسیابش فرستاده بود تا معلوم کند که رستم چه مقدار لشکر دارد. (برهان ) : یکی شیردل بود فرغارنام قفس دیده و تیز جسته ز دام .فردوسی .
-
کاهل قدم
لغتنامه دهخدا
کاهل قدم . [ هَِ ق َ دَ ] (ص مرکب ) سست قدم . (آنندراج ) : ز اشک صید شد چوب قفس سبزچه شد کاهل قدم صیاد ما را؟ملا آفرین لاهوری (از آنندراج ).
-
کوکبی ترک
لغتنامه دهخدا
کوکبی ترک . [ ک َ ک َ ی ِ ت ُ ] (اِخ ) قبادبیک . از اتراک است و در حیدرآباد بوده است . بیت زیر از اوست :چو در کنج قفس میرم بسوزیدم مگر روزی به امداد صبا خاکسترم راه سباگیرد.(از تذکره ٔ نصرآبادی ج 2 ص 313).
-
گرنج خانه
لغتنامه دهخدا
گرنج خانه . [ گ ُ رِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )زایشگاه . جای زادن بچه . (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 325). || بازخانه و قفس باز. (ناظم الاطباء).
-
نشینه
لغتنامه دهخدا
نشینه . [ ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) جای نشستن جانوران . (آنندراج ). جائی که در آن مرغان و دیگر حیوانات می نشینند. (ناظم الاطباء). رجوع به نشیمن شود : سری به دام و قفس نیست شاهبازان رابه دست شاه نظر کن ببین نشینه ٔ ما.سالک یزدی (از آنندراج ).
-
پیرایه بند
لغتنامه دهخدا
پیرایه بند. [ را ی َ / ی ِ ب َ] (نف مرکب ) که پیرایه بندد. پیرایشگر : سیل در اقلیم ما پیرایه بند خانه است رخنه مانند قفس آرایش کاشانه است .کلیم (از آنندراج ).
-
رواه
لغتنامه دهخدا
رواه . [ رَ ] (اِ) طعام است مر زندانیان را. (از آنندراج ). قوت و طعام زندانیان و اسیران . (ناظم الاطباء) : قفس تن شده بدل زندان پاره های جگر رواهش دان .ابوالمعانی (از شعوری ).
-
زبان آموختن
لغتنامه دهخدا
زبان آموختن . [ زَ ت َ ] (مص مرکب ) حروف آموختن . (آنندراج ) : همنشین حرف گرفتاری دگر از ما مپرس همچو طوطی ما زبان را در قفس آموختیم .دانش (از آنندراج ).