کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قفا
لغتنامه دهخدا
قفا. [ ق َ ] (اِخ ) یا قفاآدم . کوهی است . (منتهی الارب ). رجوع به قفاآدم شود.
-
قفا
لغتنامه دهخدا
قفا. [ ق َ ] (ع اِ) پس گردن . (دهار). پس سر و پس گردن . (منتهی الارب ). مؤخر العنق ، و این مذکر است و گاه مؤنث و گاه به مد آید. ج ِ، اَقْف ، اَقْفیة، اَقفاء، قُفی ّ، قِفی ّ، قَفون . (اقرب الموارد از قاموس ). و در مصباح است که جمع آن بنابر آنکه مذکر...
-
واژههای مشابه
-
سیاه قفا
لغتنامه دهخدا
سیاه قفا. [ ق َ ] (ص مرکب ) شوم . بدقفا : و نه ... مشتی دوغ بازی سیاه قفا، بی نوای پرجفا. (کتاب النقض ص 475). رجوع به سیه قفا شود.
-
قفا برنهادن
لغتنامه دهخدا
قفا برنهادن . [ ق َ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پس گردنی زدن : مرا قفا چند برنهاده بیرون کردند. (تاریخ طبرستان ). پیش او تظلم کرد سلام او را قفائی چند بر فرمودنهاد. (تاریخ طبرستان ). و رجوع به قفا خوردن شود.
-
قفا خاریدن
لغتنامه دهخدا
قفا خاریدن . [ ق َ دَ ] (مص مرکب ) شرمنده شدن . (غیاث اللغات از چراغ هدایت ).
-
قفا خوردن
لغتنامه دهخدا
قفا خوردن . [ ق َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) پی گردنی خوردن . پس گردنی خوردن . ضرب دیدن . آسیب دیدن : گدائی که از پادشه خواست دخت قفا خورد و سودای بیهوده پخت . سعدی .از آن تیره دل مردصافی درون قفا خورد و سر برنکرد از سکون . سعدی .دگر هرکه بربط گرفت...
-
قفا کردن
لغتنامه دهخدا
قفا کردن . [ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پشت کردن . (از آنندراج ) : به جاه و حشمت دنیا چرا قفا نکندکسی که همچو نظیری مسلمی دارد.(از آنندراج از غوامض سخن ).
-
قفا نبک
لغتنامه دهخدا
قفا نبک . [ ق ِ ن َ ک ِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) بایستید تا بگرییم ، و این مطلع معلقه ای است از امرءالقیس : قفا نبک من ذکری ̍ حبیب و منزل بسقطاللوی بین الدخول فحومل .نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سرنشید بلبل و صلصل قفا نبک ِ و من ذکری . منوچهری...
-
قفا نمودن
لغتنامه دهخدا
قفا نمودن . [ ق َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ](مص مرکب ) پشت کردن . پشت کردن به دشمن : به حربگاه دو کار است دشمنانش راقفا نمودن ، یا تیغ بر قفا دیدن .سوزنی .
-
زبان پس قفا
لغتنامه دهخدا
زبان پس قفا. [ زَ پ ِ ق َ ] (اِ مرکب ) نام گلی است . رجوع به زبان در قفا و زبان بقفا شود.
-
حرف در قفا زدن
لغتنامه دهخدا
حرف در قفا زدن . [ ح َ دَ ق َ زَ دَ] (مص مرکب ) غیبت کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 258).
-
واژههای همآوا
-
قف ء
لغتنامه دهخدا
قف ء. [ ق َف ْءْ ] (ع مص ) برگردیدن و تباه گشتن گیاه از باریدن باران یا خاک آلود کردن توجبه یا باران گیاه را پس چریدن ستور آن را، و این لغتی است در قفاء. (منتهی الارب ): قَفِئَت الارض قَفْاءً؛ مُطرت و فیها نبت فحمل علیه المطر فافسده او القف ء ان یقع ...
-
قفع
لغتنامه دهخدا
قفع. [ ق َ ] (ع اِ) سپری است چوبین که مردم در وقت جنگ در پس آن به قلعه درآیند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).