کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قعود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قعود
لغتنامه دهخدا
قعود. [ ق َ ] (اِخ ) صلیب ، و آن نام چهار ستاره است پشت نسر طائر. (یادداشت مؤلف ).
-
قعود
لغتنامه دهخدا
قعود. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) شتری که شبان برای حاجات خود نگاه دارد. ج ، اَقْعِده ، قُعُد، قِعْدان ، قَعائد. || شتربچه ٔ از مادر جداشده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فصیل . || البکر الی ان یثنی . (اقرب الموارد). شتر جوانه که نخست در بار و برنشست آمده ب...
-
قعود
لغتنامه دهخدا
قعود. [ ق ُ ] (از ع ، اِمص ) حالت نشستن ، و این مأخوذ از تازی است . (ناظم الاطباء).
-
قعود
لغتنامه دهخدا
قعود. [ ق ُ ] (ع مص ) نشستن . (منتهی الارب ). یا قعود نشستن از قیام است و جلوس نشستن از ضجعة و سجدة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یقال : للقائم اقعد و للنائم اجلس . و در کلیات آمده که در جواب «ما یصنع فلان »، گویند یقعد، به معنی یمکث ، خواه ایستاده...
-
قعود
لغتنامه دهخدا
قعود. [ ق ُ ](ع ص ، اِ) ج ِ قاعد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
قاود
لغتنامه دهخدا
قاود. [ وُ ] (ترکی ، اِ) پِسْت . رجوع به قاووت شود.
-
جستوجو در متن
-
قعد
لغتنامه دهخدا
قعد. [ ق ُ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَعود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قعود شود.
-
قعدان
لغتنامه دهخدا
قعدان . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَعود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قعود شود.
-
اقعدة
لغتنامه دهخدا
اقعدة. [ اَ ع ِ دَ ] (ع اِ) ج ِ قَعود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قعود شود.
-
قعائد
لغتنامه دهخدا
قعائد. [ ق َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَعود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قعود شود. || ج ِ قعیدة. (مهذب الاسماء). زوجات .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قعود. رجوع به احمدبن ابی بکر نسفی ... شود.
-
اربعاوی
لغتنامه دهخدا
اربعاوی . [ اُ ب ُ وا ] (ع اِ) قُعود اُربعاوی ؛ چارزانو نشستن .
-
اربعاء
لغتنامه دهخدا
اربعاء. [ اَ ب َ / اُ ب ُ ] (ع اِ) قعود اربعاء؛ چهارزانو نشستن .