کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطیة
لغتنامه دهخدا
قطیة. [ ق َ طی ی َ ] (اِخ ) دهی است در راه مصر در وسط رمل نزدیک فَرَما. خانه های آنان از شاخه های خرما و آب آشامیدنی آنان از چاهی است تلخ و شور، و نزد ایشان ماهی بسیار است ،چه به دریا نزدیکند. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
قطیة
لغتنامه دهخدا
قطیة. [ ق َ طی ی َ ] (ع ص ) (شاة...) گوسفند قطازده . (منتهی الارب ). رجوع به قطا شود.
-
قطیة
لغتنامه دهخدا
قطیة. [ ق ُ طَی ْ ی َ ] (اِخ ) نام زن مروان الحکم . (منتهی الارب ).
-
قطیة
لغتنامه دهخدا
قطیة. [ ق ُ طَی ْ ی َ] (اِخ ) آبی است میان دو کوه طی و تیماء، و حاجب بن حبیب در اشعار خود بدان اشاره کند. (معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
قطیه
لغتنامه دهخدا
قطیه . [ ق َطْ ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ابراهیم آباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 30 هزارگزی جنوب سعیدآباد و 2 هزارگزی راه شوسه ٔ بندرعباس به سیرجان . سکنه ٔ آن 10 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
واژههای همآوا
-
غطیط
لغتنامه دهخدا
غطیط. [ غ َ ] (ع مص ) غطیط بعیر؛ غریدن شتر و بانگ کردن . (منتهی الارب ). بانگ کردن شتر نر در شقشقه ، و اگر در شقشقه نباشد آن را هدیر گویند و شتر ماده هدیر کند ولی غطیط نکند زیرا وی را شقشقه نیست . (از اقرب الموارد) : چو آواز رعد از سحاب بهاری فتاده ب...
-
قطیط
لغتنامه دهخدا
قطیط. [ ق ُ ] (اِخ ) محمدبن حسین بن محمدبن جعفربن شیبانی عطار بغدادی ، مکنی به ابوالفتح . از محدثان است . وی از محمدبن مظفر حافظ و ابوحفص بن شاهین و علی بن عمر سکری و جزایشان روایت کند و از او ابوبکر خطیب روایت دارد. نام وی به شیوه ٔ نام های بادیه نش...
-
جستوجو در متن
-
ابن الترکمانی
لغتنامه دهخدا
ابن الترکمانی . [ اِ نُت ْ ت ُ ] (اِخ ) حاکم از دست ملک الظاهر بیبرس . و او قطیه را بگشود.
-
غرابی
لغتنامه دهخدا
غرابی . [ غ ُ بی ی ] (اِخ ) موضعی است در راه یمن . (منتهی الارب ). از قلعه های بلاد یمن است . (معجم البلدان ). || ریگزار معروفی است در راه مصر، میان قطیه وصالحه که راهی صعب العبور است . (از معجم البلدان ).
-
سبزوار
لغتنامه دهخدا
سبزوار. [ س َ زَ / زِ ] (اِخ )شهرکیست خرد بر راه ری [ از خراسان ] و قصبه ٔ روستای بیداست . (حدود العالم ). نام شهری است مشهور از اقلیم چهارم بخراسان ، الان به تشیع معروف و بمحبت اهل بیت مشعوف و بعداوت شیخین مجبول ، چنانکه مولوی گوید:سبزوار است این جه...