کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) ابن کعب . از محدثان است . (منتهی الارب ).
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) ابن وهب . از محدثان است . (منتهی الارب ).
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) ابن یسیر. از محدثان است . (منتهی الارب ).
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) کوهی است بنی اسد را. (منتهی الارب ). و امرءالقیس در توصیف ابر از آن نام میبرد آنجا که گوید : اصاح تری برقاً اریک ومیضه کلمع الیدین فی حبی ّ مکلل ...علی قطن بالشیم ایمن صوبه و ایسره علی الستار فیذبل .اصمعی گوید: مابین فواره و م...
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) موضعی است در سرزمین شربه . (معجم البلدان ).
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ طَ ] (ع مص ) منحنی شدن . (اقرب الموارد): قطن ظهره قطناً؛ منحنی شد پشت او.(اقرب الموارد). || (اِ) میان دو ران . (منتهی الارب ). مابین الورکین الی عجب الذنب . (اقرب الموارد). و صاحب العین گوید: المواضع العریض بین الثبج و العجز. (معجم البلدا...
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ طَ ](اِخ ) ابن ابراهیم . از محدثان است . (منتهی الارب ).
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ طَ] (اِخ ) (غزوه ٔ...) جنگی است که در قطن اتفاق افتادو مسعودبن عروه در آن کشته شد. سردار لشکر رسول خدادر این جنگ سلمةبن عبدالاسدی بود. (معجم البلدان ).
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ طَ] (اِخ ) ابن قبیصه . از محدثان است . (منتهی الارب ).
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ ن َ ] (ع اِ فعل ) قَطْن َ عبداﷲ درهم ؛ ای حسبه ، و این لغتی است در قط (اقرب الموارد)؛ به معنی یک درهم برای عبداﷲ بس است .
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق ُ ] (ع اِ) پنبه ، و آن از درختهای صغار است و گاه بزرگ شود و تا بیست سال باقی باشد. ضماد برگ آن مطبوخ ، درد مفاصل حار و بارد را نافع و با روغن گل جهت نقرس بی عدیل ، و مغز پنبه دانه ملین مسخن و با سکنجبین در محرورین و با دارچینی در مبرودین به...
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق ُ طُ ] (ع اِ) پنبه .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُطْن شود.
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ قطین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قطین شود. || ج ِ قِطان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قطان شود.
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق ُ طُن ن ] (ع اِ) پنبه . (منتهی الارب ). و آن از درختهای صغار است و گاهی کلان باشد و تا بیست سال باقی بماند. (آنندراج ) : کأن ّ مجری دمعهاالمستن قُطُنﱡه ُ من اجود القطن . راجز.و تشدید به خاطر ضرورت شعر است . (اقرب الموارد).