کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطل
لغتنامه دهخدا
قطل . [ ق ُ طُ ] (ع ص ) بریده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): جذع قطل ؛ تنه ٔ بریده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قطیل شود.
-
قطل
لغتنامه دهخدا
قطل . [ق َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ). قطع کردن . (اقرب الموارد): قطل عنقه ؛ زد گردن او را. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
غتل
لغتنامه دهخدا
غتل . [ غ َ ت َ ] (ع مص ) غتل مکان ؛ بسیار درخت ناک گردیدن جای . (منتهی الارب ).
-
غتل
لغتنامه دهخدا
غتل . [ غ َ ت ِ ] (ع ص ) جای درختناک . نخل غتل ؛ خرمابنان درهم پیچیده . (منتهی الارب ).
-
غطل
لغتنامه دهخدا
غطل . [ غ َ ] (ع مص ) تو بر تو نشستن تاریکی ابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ): غطلت السماء غطلاً؛ اطبق دجنها. (اقرب الموارد).
-
غطل
لغتنامه دهخدا
غطل . [ غ َ طَ ] (ع مص ) غطل لیل ؛ برهم نشستن تاریکی شب و مخلوط گردیدن . (منتهی الارب ): غطل اللیل غطلاً؛ التبست ظلمته . (اقرب الموارد).
-
قتل
لغتنامه دهخدا
قتل . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) دشمن جنگ آور. || مقاتل . || جائی که به زدن بر آنجا مردم هلاک گردند. || دوست . || همتا. || مانند. گویند: هما قتلان ؛ ای مثلان . (منتهی الارب ). || پسر عم . || دلیر. || دانای بدی و فساد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: انه لق...
-
قتل
لغتنامه دهخدا
قتل .[ ق َ ] (ع مص ) کشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ) (منتهی الارب ). قَتلَه . (منتهی الارب ) : قتل این کشته به شمشیر تو تقدیر نبودورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود. حافظ.|| بر تن زدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). گویند: قتل الرجل ؛ بر تن ...
-
جستوجو در متن
-
بریدن
لغتنامه دهخدا
بریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترار.اجتباب . اجتذاذ. اجتزاز. احتئمام . اخترام . اختزال . اختضام . اختمام . اًخناب . اًرباذ. ...