کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطعۀ تمامنگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قطعه
لغتنامه دهخدا
قطعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 28000 گزی جنوب خاوری قره آغاج و 48000 گزی شمال ارابه رو تکاب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 54 تن است . آب آن از رودخانه ٔ آیدو...
-
قطعة
لغتنامه دهخدا
قطعة. [ ق َ طِ ع َ ] (ع ص ) (ارض ...) زمینی که دانسته نیست که سبزه ٔ آن بیشتر است یا سفیدی آن که سبزه نروئیده ، و گویند زمینی که در آن قسمت هائی است از سبزه و روئیدنی . (اقرب الموارد).
-
قطعة
لغتنامه دهخدا
قطعة. [ ق َ ع َ ] (ع مص ) بریده شدن دست از بیماری .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَطَع شود.
-
قطعة
لغتنامه دهخدا
قطعة. [ ق ِ ع َ ] (ع اِ) پاره از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پاره و حصه از چیزی . (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام ). تکه ٔ چیزی . || (اصطلاح عروض ) در اصطلاح شعرا ابیات مسلسل در معنی و متحد در وزن و قافیه بدون مطلع. اقل ابیات قطعه ...
-
قطعة
لغتنامه دهخدا
قطعة. [ ق ُ طَ ع َ ] (ع ص ) مرد بُرنده ٔ خویشی و آزارنده ٔ خویشان . (منتهی الارب ). رجوع به قُطَع شود.
-
قطعة
لغتنامه دهخدا
قطعة. [ ق ُ ع َ ] (اِخ ) (بنو...) قبیله ای است . (منتهی الارب ).
-
قطعة
لغتنامه دهخدا
قطعة. [ ق ُ ع َ ] (ع اِ) جای برش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جای سپری شدن و تحرک . (منتهی الارب ). || باقیمانده ٔ دست بریده . (منتهی الارب ). ج ، قُطَع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پاره ٔ چیزی . || پاره ٔ زمین جداکرده در بخش و بهره . (ا...
-
جستوجو در متن
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن حسن معروفی بلخی . از شعرای قرن چهارم است . مولد او به بلخ بود. و مداحی ابوالفوارس عبدالملک بن نوح بن نصربن احمد سامانی و امیر بواحمد خلف بن احمد سجزی صفاری می کرد و صحبت رودکی دریافته و او معروفی را بگرویدن...
-
شهرآشوب
لغتنامه دهخدا
شهرآشوب . [ ش َ ] (نف مرکب ) آشوبنده ٔ شهر. (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). که شهر را به آشوب و فتنه و فساد کشد. || کسی که در حسن و جمال ، فتنه ٔ شهری باشد. کسی که از حسن یا فساد خود نظم شهری را بر هم زند. (فرهنگ نظام ). کسی که در حسن و جمال ، فتنه ...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َس َ ] (اِخ ) شهید. از قدمای شعرای بلخ ، معاصر رودکی و در شعر هم سنگ او بوده است . صاحب شاهد صادق گوید او در 325 هَ . ق . درگذشته است و در فهرست ابن الندیم ذیل ترجمه ٔ محمدبن زکریای رازی آمده است : و کان فی زمان الرازی رجل یعر...
-
اسکوب
لغتنامه دهخدا
اسکوب . [ ] (اِخ ) شهریست در روم ایلی مرکز ولایت قوصوه بساحل نهر «واردار» در 180 هزارگزی شمال غربی سلانیک . قسمت اعظم شهر در جهت شمال شرقی نهر مزبورواقع است و فقط یکی دو محله در جانب جنوب غربی نهر فوق وجود دارد. شهر در دو جلگه ٔ بسیار زیبا واقع و در ...
-
یکی
لغتنامه دهخدا
یکی . [ ی َ / ی ِ ] (عدد، ص ، اِ) مزیدعلیه یک است و معنی هر دو برابر است ، فرقی ندارد مگر در بعضی محل . (آنندراج ) (غیاث ). یک از هر چیز. یک عدد. یک ، خواه در شمارش اشخاص یا اشیاء : یکی حال از گذشته دی یکی از نامده فرداهمی گویند پنداری که وخشورند یا ...
-
مسجد
لغتنامه دهخدا
مسجد. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) فراء گوید در باب نصر چه اسم و چه مصدر، بروزن مَفعَل است مگر لغاتی چند که با کسر آمده چون مسجد و مطلع و مشرق و... (از منتهی الارب ). محل و موضعی که در آنجا سجده کنند و هر محلی که در آن عبادت کنند، و از آن جمله است اطلاق مسجد ب...
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون کند. (برهان ) . بیرونی گوید حمزةبن الحسن اصفهانی آرد که اسم یاقوت به فارسی یاکند است . و ی...