کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطرهچکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قطره کردن
لغتنامه دهخدا
قطره کردن . [ ق َ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قطره زدن . (آنندراج ) : هر طرف بسیار کردم قطره در راه طلب لیکن از دریا ندیدم بهره جز سیلاب کم . طغرا (از آنندراج ).رجوع به قطره زدن شود.
-
قطره کشیدن
لغتنامه دهخدا
قطره کشیدن . [ ق َ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) قطره زدن . (آنندراج ). رجوع به قطره زدن شود.
-
قطره دزد
لغتنامه دهخدا
قطره دزد. [ ق َ رَ / رِ دُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از ابر، و آب دزد نیز گویند. (آنندراج ) : چو دریا چرا ترسم از قطره دزدکه ابرم دهد بیش از آن دست مزد. نظامی (از آنندراج ).|| و بعضی آفتاب را گویند. (آنندراج ).
-
قطره زن
لغتنامه دهخدا
قطره زن . [ ق َ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) کنایه از هرزه گرد و هرزه کار که به یک جا و یک کار قرار نگیرد. (آنندراج ).
-
بزرگ قطره
لغتنامه دهخدا
بزرگ قطره . [ ب ُ زُ ق َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) با دانه های درشت ، چنانکه در باران و جز آن از مایعات . قطره عظیم و درشت ، چنانکه در باران . (یادداشت بخط دهخدا).
-
سه چکان بالا
لغتنامه دهخدا
سه چکان بالا. [ س ِ چ ِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. دارای 115 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
سه چکان پائین
لغتنامه دهخدا
سه چکان پائین . [ س ِ چ ِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. دارای 180 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
پل زنگینه و چکان
لغتنامه دهخدا
پل زنگینه و چکان . [ پ ُ ل ِ زَ ن َ وَ چ َ ] (اِخ )موضعی به هرات . (حبیب السیر چ طهران خاتمه ص 397).
-
جستوجو در متن
-
خون چکان
لغتنامه دهخدا
خون چکان . [ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) خون چکاننده . قطره قطره فروریزنده ٔ خون . آنکه خون از وی چکد. (یادداشت بخط مؤلف ).- چشم خون چکان ؛ چشم سخت گریان . (یادداشت مؤلف ).- دل خون چکان ؛ دل سخت غمین . (یادداشت مؤلف ).
-
ساتل
لغتنامه دهخدا
ساتل . [ ت ِ ] (ع ص ) آنچه مانند اشک و مروارید قطره قطره چکان و روان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه قطره قطره جریان یابد مانند اشک مروارید. (قطر المحیط). هر چیز که راهی میشود قطره قطره مثل اشک و مروارید رشته گسیخته . (شرح قاموس ).
-
جرغاتو
لغتنامه دهخدا
جرغاتو. [ ج َ ] (اِ) بمعنی جرعه ریز است و آن جامی باشد که با آن دارو و امثال آن در گلوی اطفال ریزند. (برهان ) (از آنندراج ). چکه ریز. قطره چکان . (یادداشت مؤلف ). جرغتو. (برهان ). و رجوع به جرعه ریز و جرغتو شود.
-
چکان
لغتنامه دهخدا
چکان . [ چ َ /چ ِ ] (نف ، ق ) بمعنی چکنده . (آنندراج ). چکنده . (شرفنامه ٔ منیری ) : قی افتد آن را که سر و ریش تو بیندزان خلم و زان بفچ چکان بر سر و رویت . مایعی که در حالت چکیدن باشد. (ناظم الاطباء). در حال چکیدن . حالت فروافتادن قطرات مایع از هر قب...
-
متشلشل
لغتنامه دهخدا
متشلشل . [ م ُ ت َ ش َ ش ِ ] (ع ص )لاغر و کم گوشت . رجل متشلشل ؛ مرد کم گوشت . || سبک و چالاک . رجل متشلشل ، مرد سبک و چالاک . || آبی که قطره قطره می چکد. ماء متشلشل ؛ آب پی هم چکان . || خون چکنده . دم متشلشل ؛ خونی که در پی هم بچکد. (از منتهی الارب ...
-
رایل
لغتنامه دهخدا
رایل . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) رائل . راؤل . دندان زاید که در ردیف دندانهای دیگر نروید بلکه پس پشت آنها برآید. (از اقرب الموارد). دندان زاید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ، روائل . (ناظم الاطباء). دندانی که برای جانوران درآید و آنها را از خوردنی و آش...
-
قدسی هروی
لغتنامه دهخدا
قدسی هروی . [ ق ُ ی ِ هَِ رَ ] (اِخ ) (مولانا...) هروی است و شیرین گفتار و شیرین کردار است ، و مرض لقوه دارد، و از این جهت آب بسیار بی اختیار از دهان او روان است و قطره قطره از آن چکان ، و در این بیت گفته :با وجود چنین دهن که مراست شعر گویم که آب از ...