کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطرهچکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قطره چکان
لغتنامه دهخدا
قطره چکان . [ ق َ رَ / رِ چ َ /چ ِ ] (اِ مرکب ) لوله ٔ باریک شیشه ای است که یک انتهای آن خیلی باریکتر شده است و انتهای دیگر آن به لوله ٔ لاستیکی سربسته ای متصل میباشد. طبق قرارداد بین المللی قطر داخلی لوله ٔ خیلی باریک قطره چکان 0/6 میلیمترو قطر خارج...
-
چکان
لغتنامه دهخدا
چکان . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 36 هزارگزی شمال الیگودرز واقع است . کوهستانی است با هوای معتدل که 504 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات . محصولش غلات ، پنبه و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو ...
-
چکان
لغتنامه دهخدا
چکان . [ چ َ /چ ِ ] (نف ، ق ) بمعنی چکنده . (آنندراج ). چکنده . (شرفنامه ٔ منیری ) : قی افتد آن را که سر و ریش تو بیندزان خلم و زان بفچ چکان بر سر و رویت . مایعی که در حالت چکیدن باشد. (ناظم الاطباء). در حال چکیدن . حالت فروافتادن قطرات مایع از هر قب...
-
چکان
لغتنامه دهخدا
چکان . [ چ ِ ] (حرف ربط + صفت / ضمیر) کلمه ٔ استفهام ، یعنی «چه که آن » و چه چیز. (ناظم الاطباء). مخفف کلمه ٔ ترکیبی «چه که آن » بمعنی «زیراکه آن » «چرا که آن || » (صفت + اسم ) مخفف «چه » و «کان ». کدام کان ؟ چه کان ؟ (شرفنامه ٔ منیری ). چه نوع معدن ...
-
قطره
لغتنامه دهخدا
قطره . [ ق َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) یکی قطر. (منتهی الارب ). واحدة القطر،ای النقطة. (اقرب الموارد). پاره ٔ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است . (آنندراج ) : هر نفسی بر دل آن پاکزادچون گره قطره نبودش گشاد.طاهر وحید (از آنندراج ).
-
قطرة
لغتنامه دهخدا
قطرة. [ ق ُ رَ ] (ع ص ) اندک و هیچکاره . الشی ٔ التافِه ُ الیسیر الخسیس . (اقرب الموارد).
-
گل چکان
لغتنامه دهخدا
گل چکان . [ گ ُ چ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از مصنوعات آتشبازان . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). نوعی از آتشبازی است . (آنندراج ).
-
گل چکان
لغتنامه دهخدا
گل چکان . [ گ ُ چ ِ ] (نف مرکب )(از: گل + چکان ، چکاننده ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || (اِ مرکب ) نام درختی است که آنرا در هندوستان مهوه میگویند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ).
-
خوی چکان
لغتنامه دهخدا
خوی چکان . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) عرق ریزان : ای پیکر منور محرور خوی چکان ثعبان آتشین دم و روئینه استخوان .خواجوی کرمانی .
-
خون چکان
لغتنامه دهخدا
خون چکان . [ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) خون چکاننده . قطره قطره فروریزنده ٔ خون . آنکه خون از وی چکد. (یادداشت بخط مؤلف ).- چشم خون چکان ؛ چشم سخت گریان . (یادداشت مؤلف ).- دل خون چکان ؛ دل سخت غمین . (یادداشت مؤلف ).
-
قطره ٔ آب
لغتنامه دهخدا
قطره ٔ آب . [ ق َ رَ / رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تیغو شمشیر و پیکان و اسلحه ٔ صیقل زده . (از آنندراج ).
-
قطره ٔ زرد
لغتنامه دهخدا
قطره ٔ زرد. [ ق َ رَ / رِ ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالم تاب است . (بهار عجم ) (آنندراج ).
-
قطره برداشتن
لغتنامه دهخدا
قطره برداشتن . [ ق َ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) قطره زدن . (آنندراج ). تند رفتن : ندارد آن درازی ره که سالک قطره برداردفضای هر دو عالم کرد راه نیم گام اینجا. نورالدین ظهوری (از آنندراج ).رجوع به قطره زدن شود.
-
قطره زدن
لغتنامه دهخدا
قطره زدن . [ ق َ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب )تند و تیز به راه رفتن . (برهان ). کنایه از تند رفتن . (انجمن آرای ناصری ). به صله ٔ «در» کنایه از تیز رفتن و دویدن . (آنندراج ) : چون قطره زدن آغازیدی پیل آبکش را به تردستی پیل مال ساختن . (دره ٔ نادره چ شهی...
-
قطره فشاندن
لغتنامه دهخدا
قطره فشاندن . [ ق َ رَ/ رِ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) قطره زدن : به راه دوست چو سالک شدیم قطره فشان نشان آبله در راه جستجو شستیم .سالک یزدی (از آنندراج ).