کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطاع الطریق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطاع الطریق
لغتنامه دهخدا
قطاع الطریق . [ ق ُطْ طا عُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) راه زنان که مال مسافران را به غارت برند یا قتل کنند و به فریب کشند. (آنندراج ) (از غیاث ).
-
واژههای مشابه
-
ابن قطاع
لغتنامه دهخدا
ابن قطاع . [ اِ ن ُ ق َطْ طا ] (اِخ ) ابوالقاسم علی بن جعفر سعدی . یکی از ائمه ٔ لغت . مولد او به 433 هَ .ق . در صقلیه . نزد ابن بر لغوی فنون ادب فراگرفت و آنگاه که مسیحیان بر صقلیه مستولی شدندوی در حدود 500 به مصر هجرت کرد و ظاهراً در 515 بدانجا درگ...
-
جعفر قطاع
لغتنامه دهخدا
جعفر قطاع . [ ج َ ف َ رِ ق َطْ طا ] (اِخ ) رجوع به جعفربن محمد قطاع شود.
-
جستوجو در متن
-
شنگ مشنگ
لغتنامه دهخدا
شنگ مشنگ . [ ش َ م َ ش َ ] (اِ مرکب ) شنگ و مشنگ . نام دو دزد مشهور. || هر دزد و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء).
-
دزدناک
لغتنامه دهخدا
دزدناک . [ دُ ] (ص مرکب ) جایی که درآن مردمان راهزن و قطاع الطریق باشند. (ناظم الاطباء). ارض مَلَصَّة؛ زمین دزدناک . (منتهی الارب ). دزدگاه . دزدگه .
-
لهاذمة
لغتنامه دهخدا
لهاذمة. [ ل َ ذِ م َ ] (ع اِ) دزدان قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). || ج ِ لهذم . (المنجد). اللصوص . عن ابی عمرو. (اقرب الموارد). || دزدی . (مهذب الاسماء).
-
معور
لغتنامه دهخدا
معور. [ م ُع ْوِ ] (ع ص ) جای با ترس از دزد و قطاع . (منتهی الارب )(آنندراج ). مکان معور؛ جای با ترس از دزد و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). جای مخوف . (از اقرب الموارد). || صاحب عیب . لئیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجل معور؛ مرد بدکردار. (از محی...
-
زوبا
لغتنامه دهخدا
زوبا. (هزوارش ، ص ، اِ) به لغت زندو پازند، دزد و راهزن و قطاع الطریق را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). هزوارش «زوبا»، «زوبا» ، پهلوی «دژد» (دزد)... قرائت غلط بجای «گوبا» . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
راهبر
لغتنامه دهخدا
راهبر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) مخفف راه برنده . که راه را ببرد. که راه را طی کند. که راه را درنوردد. که راه را بپیماید. که راه برود : شبی دیریاز و بیابان درازنیازم بدان با ره راهبر. دقیقی .|| کسی که راهزنی میکند. (فرهنگ نظام ). راهزن . رهزن . قاطع طریق . ...
-
ره گیر
لغتنامه دهخدا
ره گیر. [ رَه ْ ] (نف مرکب ) سیاح و مسافر. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || راهزن . قطاع الطریق . (فرهنگ فارسی معین ) : جهان آسوده شد از دزد و طرارز کرد و لور و از ره گیر و عیار. (ویس و رامین ).رجوع به راهگیر شود.
-
شتاغ
لغتنامه دهخدا
شتاغ . [ ش ِ ] (ص ، اِ) هر زن شیردهنده . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || ماده ٔ هر حیوانی که شیر بسیار دهد. (برهان ). ماده ٔ حیوان که شیر دهد. (از فرهنگ جهانگیری )(از انجمن آرا) (آنندراج ). || ستاغ به معنی زن نازا باشد. (فرهنگ نظام ). رجوع به ست...
-
خفاجه
لغتنامه دهخدا
خفاجه . [ خ َ ج َ ] (اِخ ) طایفه ای از عربان راه زن و قطاع الطریق . (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). در آنندراج آمده است که این طایفه از بنی عامرند : از خفاجه بسر راه معونت یابندوز غریبه بلب چاه مواسا بینند. خاقانی .با طبل و علم برنشست و بر جسر بغدا...
-
ادمیم
لغتنامه دهخدا
ادمیم . [ اَ دُم ْ می ] (اِخ ) (لفظی عبریست جمع أدم یا أدوم و معنی آن قرمزست ) عقبه یا راهی است واقع در برابر جلجال در جهت جنوبی وادئی که طریق اریحا و وادی اردن به اورشلیم از آن گذرد. وجه تسمیه ٔ وی آنست که قطاع الطریق در آنجا دم (خون ) عابرین میری...