کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطاب
لغتنامه دهخدا
قطاب . [ ق ِ ] (اِخ ) نام موضعی است ، و در اشعار راعی از آن یاد شده است . (معجم البلدان ).
-
قطاب
لغتنامه دهخدا
قطاب . [ ق ِ ] (ع اِمص ) مزاج و آمیختگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قطبت الخمر؛ مزجته . (معجم البلدان ). || (اِ) مجمع گریبان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): «ادخلت یدی فی قطاب جیبه »، و قیل قطاب الجیب اسفله . (اقرب الموارد). || ج ِ قُطْبة، چون ...
-
قطاب
لغتنامه دهخدا
قطاب . [ ق ُ / ق ُطْ طا ] (اِ) قسمی از نان روغنی به شکل سنبوسه . (ناظم الاطباء). غیاث اللغات از آئین اکبری نقل کند که قطاب به ضم اول نوعی از سنبوسه است .
-
واژههای همآوا
-
قتاب
لغتنامه دهخدا
قتاب . [ ق َ / ق ِ ] (اِخ ) (ذو...)لقب حقل بن مالک ملکی از ملوک حمیر. (منتهی الارب ).
-
قتاب
لغتنامه دهخدا
قتاب . [ ق َت ْ تا ] (اِخ ) عمربن فروح عبدی از مردم بصره و از محدثان است . وی از بسطام بن نصر و حبیب بن زبیر و جز ایشان روایت کند و از او وکیعبن جراح و یعقوب حضرمی و کثیربن هشام و قرةبن سلیمان و ابونعیم و ابوعمر حوضی روایت دارند. ابن ماکولا گوید: عمر...
-
قتاب
لغتنامه دهخدا
قتاب . [ ق َت ْ تا ] (ع ص ) فروشنده ٔ قتب و آن پالان شتر است . (سمعانی ). رجوع به قتب شود.
-
جستوجو در متن
-
سنبوسک
لغتنامه دهخدا
سنبوسک . [ سَم ْ س َ ] (اِ) سنبوسه و قطاب . (ناظم الاطباء).
-
طاق شکربوره
لغتنامه دهخدا
طاق شکربوره . [ ق ِ ش ِ ک َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قطاب و سنبوسه ٔ شکری است . (برهان ).
-
سنبوسه
لغتنامه دهخدا
سنبوسه . [ سَم ْ س َ / س ِ ] (اِ) شکل مثلث در لباس و سجاف جامه عموماً و در لچک زنان خصوصاً. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نانی است کوچک و شیرین آنرا قطاب خوانند. (آنندراج ). قطاب . (ناظم الاطباء): واگر بی خوابی رنجه دارد از برگ کوک ، کدو و اسفا...
-
اگردک
لغتنامه دهخدا
اگردک . [ اَ گ ِ دَ ] (اِ) اگرده . نانی بدین صورت باندازه ٔ مشتی کوکک از آرد گندم و چربوی دُنبه و بی شکر و گاهی با شکر. قسمی نان مخروطی چون مچ بسته ای و روغن آن از چربوی دنبه و پیه کنندنه روغن . نوعی نان شیرین شبیه به قطاب اندازه ٔ محتوی یک مشت گره ک...
-
بورک
لغتنامه دهخدا
بورک . [ رَ ] (اِ) نوعی از طعام باشد و بعضی گویند آش بغرا است . (برهان ). نوعی از طعام . (غیاث ). نوعی از آش ماست . (رشیدی ).نوعی از طعام و گویند آش ماست است . (انجمن آرا) (آنندراج ). ...گویا بغرا بمرور زمان بورک شده است . (از اصطلاحات و لغات دیوان ا...
-
مؤذن
لغتنامه دهخدا
مؤذن . [ م ُءْ ذِ ] (ع ص ) آگاهی دهنده . نعت فاعلی از ایذان . (غیاث ) (آنندراج ). اعلام کننده . || اذان گوینده . بانگ نماز گوینده . (غیاث ). مؤذّن . اذان گوی . اذان گو. (یادداشت مؤلف ). آن که بانگ نماز دهد. (آنندراج ) : بوستان چون مسجد و شاخ درختا...
-
مقری
لغتنامه دهخدا
مقری . [ م ُ ] (ع ص ) خواناننده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه حکم به خواندن می کند و خواندن می فرماید. (ناظم الاطباء). || تعلیم کننده ٔ قرآن اطفال را. (غیاث ) (آنندراج ).- کور مقری ؛ عبارت از حافظ نابینا که کودکان را خواندن قرآن می آموزاند... (غیاث ) (آ...