کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قضای گردان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قضای حاجت
لغتنامه دهخدا
قضای حاجت . [ ق َ ی ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برآوردن نیازمندی .- قضای حاجت کردن ؛ کنایه از تخلیه کردن . ادرار کردن . دفع فضول معده . رجوع به قضاء شود.
-
جستوجو در متن
-
سازنده
لغتنامه دهخدا
سازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) صانع. عامل . درست کننده . بعمل آورنده . ترکیب کننده : اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان راچرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد. ناصرخسرو. || بانی . بنّا. برآرنده . عمارت کننده . بناکننده . پی افکننده : حاکم روز قضای تو ...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نوح (ثانی ) سامانی مکنی به ابوابراهیم و ملقب به منتصر. وی برادر عبدالمل» سلطان اخیر از آل سامانست . ایل»خان بسال 389 هَ . ق . عبدالمل» ابوالحارث را مکحول و ابوابراهیم منتصر و ابویعقوب فرزندان نوح بن منصور و اعمام ایشان ابو...
-
تن دادن
لغتنامه دهخدا
تن دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) پذیرفتن و قبول کردن و رضا دادن . (ناظم الاطباء). تن دادن چیزی را و به چیزی و در چیزی و تن نهادن بر چیزی ؛ کنایه از رضا دادن و قبول کردن . (بهار عجم ) (آنندراج ) : ابلهی کن برو که ترّه فروش تره نفروشدت به عقل و تمیزتن ب...
-
پاسخ
لغتنامه دهخدا
پاسخ . [ س ُ ] (اِ مرکب ) (از: پات ، ضد. مقابل . و سخون ، گفتار.) جواب . مقابل پرسش . مقابل سؤال : زش از او پاسخ دهم اندر نهان زش به بیداری [ ظ: پیدائی ] میان مردمان . رودکی (از فرهنگ اسدی چ پاول هورن ).آهواز دام اندرون آواز دادپاسخ گرزه بدانش باز د...
-
برگشتن
لغتنامه دهخدا
برگشتن . [ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) برگردیدن . رجعت کردن . (ناظم الاطباء). مقابل رفتن . (فرهنگ فارسی معین ). بازگشتن . واگشتن . مراجعت کردن . عودت کردن . عود کردن . بازآمدن . بازپس آمدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع . عودت . احریراف . اًزدهاف . اًصماء. اص...
-
نوبت
لغتنامه دهخدا
نوبت . [ ن َ / نُو ب َ ] (از ع ، اِ) کرت . مرتبه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). دفعه . دور. (ناظم الاطباء). ره . راه . دست . (یادداشت مؤلف ). نوبة. نوبه : مطربان ساعت به ساعت بر نوای زیر و بم گاه سرو...
-
دست دادن
لغتنامه دهخدا
دست دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) مصافحه کردن . تصافح . به رسم مغربیان تصافح کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). دست خود را در دست دیگری گذاشتن و فشردن به علامت سلام و دوستی : انوری را خدایگان جهان پیش خود خواند و دست داد و نشست . انوری .چون بسی ابلیس آدم رو...
-
روان
لغتنامه دهخدا
روان . [ رَ ] (نف ) رونده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). پویان . (ناظم الاطباء). آنچه یا آنکه راه رود : یکی زنده پیلی چو کوهی روان به زیر اندر آورده بد پهلوان . فردوسی .پس من کنون تا پل نهروان بیاورد لشکر چو کوه روان . فردوسی .شد از بیم ه...
-
مجلس
لغتنامه دهخدا
مجلس . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) محل نشستن . مجلسة مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). محل نشستن مردمان . ج ، مجالس . (ناظم الاطباء). نشستنگاه . نشستنگه . نشستن جای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || محل اجتماع و انجمن و محفل و مجمعجهت شو...
-
نشستن
لغتنامه دهخدا
نشستن . [ ن ِ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص ) پارسی باستان : نی هد ، متعدی : نی یه شادیم ، اوستا: نی + هد ، نی شیذئیتی (نشستن )، متعدی : نی شاذیوئیش ، پهلوی : نَ (َیَ) شستن ، نَ (َیَ) شینت ، هندی باستان : نی + سد ، سی دتی ، بلوچی : نین دگ ، نین دغ ، متعدی : نی...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اَ ] (پیشوند) همزه ٔمفتوحه در زبانهای باستانی ما علامت سلب و نفی بوده ،چون : ابرنایو؛ نابرنا، نابالغ. اَمهرک َ؛ بی مرگ . (اوستائی ). اکرانه ؛ بی کنار، بی کرانه ، نامتناهی . و این حرف برای چنین معنی در کلمه ٔ اَسغدَه ، به معنی ناسوخته ، یا نیم سو...
-
ادیب فراهانی
لغتنامه دهخدا
ادیب فراهانی . [ اَ ب ِ ف َ ] (اِخ ) محمدصادق متخلص به امیری ملقب به ادیب الممالک فرزند حاجی میرزا حسین نوه ٔمیرزا معصوم محیط برادر میرزا ابوالقاسم قائم مقام وزیر مشهور محمدشاه است . وی در 14 محرم 1277 هَ . ق . متولد شده علوم ادبی زمان را نزد اساتید ...
-
غار
لغتنامه دهخدا
غار. (ع اِ) درخت غار. شجرالغار.رند. مابهشتان . دانیمو. برگ بو. سقلیموس . ذافنی . لوره . باهشتان . لادرس . سنگ . امیر اوفوسدونس . دهمست . نباتی خوشبوی . (منتهی الارب ) (بحرالفضائل ). || درختی است بزرگ روغن دار و منه دهن الغار. (منتهی الارب ). درختی اس...