کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصه خوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصه خوان
لغتنامه دهخدا
قصه خوان . [ ق ِص ْ ص َ / ص ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) قصه خواننده . گوینده ٔ داستان . قاص : چه گوید کس از خوبی قصه خوان که درملک خوبی است صاحبقران . طاهر وحید (از آنندراج ).شغلی بوده است که در دوره ٔ صفوی شیوع داشته است ، و عده ای از شاعران بدان لقب خو...
-
واژههای مشابه
-
قصة
لغتنامه دهخدا
قصة. [ ق َص ْ ص َ ] (ع اِ) گچ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جصة. (اقرب الموارد). و این لغت مردم مجانه است . (اقرب الموارد). در حدیث آمده است : الحائض لاتغتسل حتی تری القصة البیضاء؛ ای حتی تخرج الخرقة التی تختشی بها کأنها قصة لایخالطها صفرة. (منته...
-
قصة
لغتنامه دهخدا
قصة. [ ق ِص ْ ص َ ] (ع اِ)گچ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَصّة شود. || حال . (منتهی الارب ). || خبر. (منتهی الارب ). شان . (اقرب الموارد). || کار. (منتهی الارب ). || حدیث . داستانی که نوشته شود. ج ، قِصَص ، و اقاصیص . (اقرب الموارد). || ...
-
قصة
لغتنامه دهخدا
قصة. [ ق ُص ْ ص َ ] (ع اِ) موی پیشانی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، قُصَص ، قِصاص . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قصه کوتاه
لغتنامه دهخدا
قصه کوتاه . [ ق ِص ْ ص َ/ ص ِ ] (شبه جمله ) قصه کوته . القصه . (آنندراج ). معالقصه . الحاصل . (آنندراج ). خلاصه . مخلص . مخلص کلام . باری .سخن مختصر. (آنندراج ). سخن کوتاه . (آنندراج ). این را در وقتی گویند که خواهند سخن را به پایان رسانند ومجمل بیان...
-
قصه گفتن
لغتنامه دهخدا
قصه گفتن . [ ق ِص ْ ص َ / ص ِگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) حکایت گفتن . داستانسرائی کردن .
-
قصه گو
لغتنامه دهخدا
قصه گو. [ ق ِص ْ ص َ / ص ِ ] (نف مرکب ) گوینده ٔ قصه . داستان گوی . قاص . (منتهی الارب ).
-
قصه دراز کردن
لغتنامه دهخدا
قصه دراز کردن . [ ق ِص ْ ص َ / ص ِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پرگوئی و بسیار گفتن سخنان بی فایده و بی ماحصل باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) : معاشران گره از زلف یار باز کنیدشبی خوش است به این قصه اش دراز کنید.حافظ (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
کالاوان
لغتنامه دهخدا
کالاوان . (اِخ ) نام جایی است که قصه خوان آن بسیارگو بود. (آنندراج ) : کسی که گاه ثنا گستری گر (؟) تو بودنفس درازتر از قصه خوان کالاوان .آنندراج (از بهار عجم ).
-
زبان ران
لغتنامه دهخدا
زبان ران . [ زَ ] (نف مرکب ) صاحب قیل و قال و پرگوی . (برهان قاطع). آنکه سخن بی محابا گوید و بسیار گوید. (آنندراج ). پرگوی و کسی که سخنش دراز و طولانی باشد. (ناظم الاطباء). || بلیغ و زبان آور. (ناظم الاطباء). || مجازاً، قصه خوان . (برهان قاطع).اطلاق ...
-
نظیری قمی
لغتنامه دهخدا
نظیری قمی . [ ن َ ری ِ ق ُم ْ می ] (اِخ ) در قرن دهم هجری قمری می زیست و قصه خوان و شاعر بود. این بیت او راست :شاها به دولت تو حیثیتم بسی هست هم شاعر ظریفم هم قصه خوان کامل .(از تحفه ٔ سامی ص 166).
-
لبید
لغتنامه دهخدا
لبید. [ ل َ ] (اِ) سخن و گفتگوی . || لاف و گزاف . || اشاره به شاعر و قصه خوان و سخن گزار هم هست ، چه لبیدی به معنی شاعری و قصه خوانی و سخن گزاری باشد. (برهان ).
-
باسیره
لغتنامه دهخدا
باسیره . [ رَ / رِ ] (اِ) شاعر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مورخ . (آنندراج ). تاریخگو. قصه خوان . || کشتزار. (ناظم الاطباء). مزرعه ٔ کاشته . (آنندراج ). باسره . رجوع به باسره شود.