کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ] (اِخ ) احمدبن محمد. از محدثانی است که به قصر ابن هبیره منسوب است . (لباب الانساب ).
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ] (اِخ ) رافعبن عبداﷲ، مکنی به ابویوسف . از محدثان است . وی از یوسف بن موسی مرورودی در قصر احنف حدیث شنیده . (معجم البلدان ).
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ] (اِخ ) عبداﷲبن علی بن سعید قیسرانی ، مکنی به ابومحمد. از فقیهان است . وی در مدرسه ٔ نظامیه ٔ بغداد نزد ابوالحسن کیاهراسی فقه را فراگرفت و از ابوالقاسم بن بیان و دیگران حدیث شنید و به دمشق رفت و مجلس مناظره ای در جامع آن تشکیل داد و سپس...
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ] (اِخ ) عبدالخالق بن محمدبن مبارک هاشمی کوفی . از محدثان است . وی به سال 513 هَ . ق . متولد شد و قاضی عمربن علی قرشی از اوحدیث شنید. وفات او به سال 589 هَ . ق . در بغداد اتفاق افتاد و در باب الازج مدفون گشت . (معجم البلدان ).
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن بدرولاشجردی . قاضی و محدث منسوب به قصراللصوص است . وی در حدود سال 540 هَ . ق . وفات یافت . (لباب الانساب ).
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ] (اِخ ) عبیداﷲبن محمدبن ابی بردة معتزلی ، مکنی به ابومحمد. قاضی فارس است . او راست کتابی در تأیید سیبویه پیرامون آنچه مبرد در کتاب غلطه آورده است . و کتابی در اعجاز قرآن . (معجم البلدان ).
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ] (اِخ ) علی بن محمد قصری . از راویان است . وی به قصر ابن هبیره منسوب است . (لباب الانساب ).
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ] (اِخ ) محمدبن شعیب صالح نیشابوری ، مکنی به ابوعبداﷲ. از محدثان است . وی از قتیبةبن سعید و اسحاق بن راهویه حدیث شنیده و علی بن عیسی و محمدبن ابراهیم هاشمی از او حدیث نقل کنند. وی به قصر عبدالجبار در نیشابور منسوب است . (معجم البلدان ).
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ] (اِخ ) محمدبن محمد، برادر علی بن محمد قصری . از محدثانی است که به قصر ابن هبیرة منسوب است . (لباب الانساب ).
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ] (اِخ ) محمدبن یحیی بن فتح بن معاویةبن صالح بزاز سمرقندی ، مکنی به ابوبکر. از محدثانی است که به قصر رافعبن لیث منسوب است . (لباب الانساب ).
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ] (اِخ ) نُشْبةبن حندج بن حسین بن عبداﷲبن خالدبن یزیدبن صالح . از محدثان است . امام رازی از وی روایت کرده و ابوالحسین رازی از وی حدیث نوشته و گوید او به سال 350 هَ . ق . وفات کرد. وی به قصر بنی عمر واقع در غوطه ٔ دمشق منسوب است . (معجم ا...
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قصر عبدالجبار در نیشابور، و دانشمندانی بدان منسوبند. (لباب الانساب ). || نسبت است به قصراللصوص که بدان کِنْگَوَرنیز گویند و نزدیک استرآباد واقع است . (از لباب الانساب ). || نسبت است به قصر، و آن موضعی است بر ساحل ...
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق َ ری ی ] (ع ص ) خاص . در برابر عُمّی ّ به معنی عام . (اقرب الموارد).
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق ِ را ] (ع اِ) آنچه باقی بماند در غربال بعدِ بیختن . || اسپست که به نخستین کوفتن برآید. || پوست بالای دانه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُصْری ̍ شود.
-
قصری
لغتنامه دهخدا
قصری . [ ق ِ ری ی ] (ع اِ) دانه ای که در خوشه و کفه بماند بعدِ کوفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).