کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصد داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصد داشتن
لغتنامه دهخدا
قصد داشتن . [ ق َ ت َ ] (مص مرکب ) آهنگ داشتن . عزم : ولیکن ماه دارد قصد بالافروشُد آفتاب از کوه بابِل . منوچهری .قصد شکار داری با اتفاق بستان عزمی درست باید تا میکشد عنانت . سعدی . || میل . تمایل . دلبستگی به : هرکس که ز ما قصد جهان دارد از اوباش بس...
-
واژههای مشابه
-
قصد کردن
لغتنامه دهخدا
قصد کردن . [ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آهنگ کردن . عزم کردن : نکنم برتو جفا ور تو جفا قصد کنی نگذارم که کسی قصد جفای تو کند. منوچهری .من از منزل دور قصد تو کردم چو قصد عراقی کند قیروانی . منوچهری .به فر دولت او هرکه قصد سندان کردبه زیر دندان چون موم یا...
-
بی قصد
لغتنامه دهخدا
بی قصد. [ ق َ ] (ص مرکب ) (از: بی + قصد) بی اختیار. بلااراده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اضطراراً و باکراه . (منتهی الارب ). || ناگهان . (آنندراج ). رجوع به قصد شود. || بی نشان . بی علامت . مجهول . رجوع به قرینه شود.
-
جستوجو در متن
-
رأی داشتن
لغتنامه دهخدا
رأی داشتن . [ رَءْی ْ ت َ ] (مص مرکب ) رای داشتن . رجوع به رای داشتن شود. || در اصطلاح انتخابات ، داشتن عقاید و نظرهای موافق از اشخاص به سود انتخاب شدن خود بوکالت ویا سناتوری . برای انتخاب شدن طرفدار داشتن . پشتیبان داشتن . هواخواه داشتن . موافق داش...
-
ویر داشتن
لغتنامه دهخدا
ویر داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) هوس داشتن . میل مفرط داشتن . اشتیاق داشتن . رجوع به ویر شود.
-
اشکال داشتن
لغتنامه دهخدا
اشکال داشتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) دشواری داشتن . (ناظم الاطباء). تردید داشتن . || ایراد داشتن .
-
میمنت داشتن
لغتنامه دهخدا
میمنت داشتن . [ م َ / م ِ م َ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) شگون داشتن . برکت داشتن . نیک بختی داشتن . یمن داشتن . خوش شگون بودن . (یادداشت مؤلف ).
-
خریدار داشتن
لغتنامه دهخدا
خریدار داشتن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) بازار داشتن . واجد خریدار بودن . گرم بازار داشتن . || طالب داشتن . موافق داشتن .
-
خواهش داشتن
لغتنامه دهخدا
خواهش داشتن . [ خوا / خا هَِ ت َ ] (مص مرکب ) عرض داشتن . استدعا داشتن . تقاضا داشتن . || طلب داشتن .
-
دوستی داشتن
لغتنامه دهخدا
دوستی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دوست بودن . محب و یار بودن . محبت داشتن . مودت و محبت داشتن . (ناظم الاطباء): مشاخلة؛ با کسی دوست خالص داشتن . (منتهی الارب ). تولی ؛ دوستی داشتن با کسی . (تاج المصادر بیهقی ). خلال ؛ دوستی داشتن با کسی . (دهار). || ع...
-
ربط داشتن
لغتنامه دهخدا
ربطداشتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) اتصال داشتن . پیوسته بودن . ارتباط داشتن . (ناظم الاطباء). مربوط بودن .مرتبط بودن . رابطه داشتن . پیوستگی داشتن . || بامعنی بودن . (ناظم الاطباء). || دخیل بودن . دخالت داشتن . || علت و عمل داشتن . || رفاقت و آشنایی دا...
-
دخل داشتن
لغتنامه دهخدا
دخل داشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) درآمد داشتن . دارای درآمد وعایدی بودن . || ربط داشتن . مرتبط بودن .
-
سراغ داشتن
لغتنامه دهخدا
سراغ داشتن . [ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) آگاهی داشتن . نشان داشتن . رجوع به سراغ شود.