کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصد از سفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ساز سفر
لغتنامه دهخدا
ساز سفر. [ زِ س َ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسباب سفر. سامان سفر. بسیج سفر. ساختگی . سامان : شغلکی دارم بر دست که از موقف آن هم مرا ساز سفر باشد و هم ساز حضر. فرخی .رجوع به ساز شود.
-
خاک راه
لغتنامه دهخدا
خاک راه . [ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاک و گرد متعلق براه . غبار. خاکی که بر لباس شخص بازگشت کرده از مسافرت می نشیند. || رنج سفر. خستگی سفر: «هنوز خاک راهش را پاک نکرده ». || افتاده . بنده . کوچک : «خاک راه او هستم ».
-
سفر
لغتنامه دهخدا
سفر. [ س ِ ] (ع اِ) کتاب . (غیاث ) (دهار) (زمخشری ). کتاب بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : شه حسام الدین که نور انجم است طالب آغاز سفر پنجم است . مولوی .رفت عیسی در هیکل کنشت و پند میداد، یهودیان عجب می ماندند و می گفتند این سفرها از کجا داند. (ترج...
-
ذهاب
لغتنامه دهخدا
ذهاب . [ ذَ ] (ع مص ) ذهوب . مذهب . رفتن . برفتن . شدن . بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). گذشتن . بگذشتن . گذشت . گذر. مقابل مجی ٔ. آمدن . و مقابل ایاب . بازگشتن : کرایه کردن مال برای ذهاب و ایاب ؛ دو سره کرایه کردن آن . ذهاب و ایاب . آمدو شد. رفت و آمد....
-
رخت بستن
لغتنامه دهخدا
رخت بستن . [ رَ ب َ ت َ] (مص مرکب ) تهیه ٔ سفر کردن . || سفر کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ). کنایه از سفر کردن است . (از برهان ) (آنندراج ) : سپارم ترا پادشاهی و تخت چو بهتر شوی ما ببندیم رخت . فردوسی .اختران پیش گرز گاوسرش رخت بر...
-
سفر
لغتنامه دهخدا
سفر. [ س َ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) مقابل حضر. بریدن مسافت . (از منتهی الارب ) : سفر خوش است کسی را که با مراد بوداگر سراسر کوه و پژ آیدش در پیش . خسروانی .براه شاه نیاز اندرون سفر مسگال که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت . کسایی .خاری که به من درخلد اندر...
-
مهمات
لغتنامه دهخدا
مهمات . [ م ُ هَِ م ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ مهمة. || ج ِ مهم . || کارها. کارهای خطیر. امور مهم . کارهای سخت . امور بااهمیت . مسائل مهم . مسائل بااهمیت . کارهای پیش آمده . (لغت ابوالفضل بیهقی ) : دیگر سال امیر به بلخ رفت که آنجامهمات بود. (تاریخ بیهقی ص...
-
استعداد
لغتنامه دهخدا
استعداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آماده شدن . آماده گشتن . (منتهی الارب ). آمادگی کردن . مهیا شدن . تهیؤ. آمادگی . (غیاث ): از استعداد و عزیمت معاودت حرب اعلامی کرده بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 339). || ساختن . ساز. ساخت . عُدّه : استعداد سفر؛ ساختن سفر...
-
رفیق
لغتنامه دهخدا
رفیق . [ رَ ] (ع ص ، اِ) یار. (دهار)(نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). همراه . ج ، رُفَقاء: فاذا تفرقوا ذهب اسم الرفقة لااسم الرفیق و هو واحد و جمع مثل الصدیق . قال اﷲ تعالی : و حسن اولئک رفیقا. (قرآن 69/4). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب...
-
زاد سفر
لغتنامه دهخدا
زاد سفر. [ دِ س َ ف َ ] (ترکیب اضافی ،اِمرکب ) زاد راه . توشه . آنچه مسافر از خوراک برای سفر خود بردارد. رجوع به زاد و زاد راه و توشه شود.
-
اعتیاف
لغتنامه دهخدا
اعتیاف . [ اِ ] (ع مص ) توشه گرفتن بجهت سفر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). توشه گرفتن جهت سفر. (ناظم الاطباء). زاد سفر برگرفتن . (از اقرب الموارد).
-
اسباب
لغتنامه دهخدا
اسباب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سبب . مایه ها. سِلعة.(منتهی الارب ). حماله . جامل . (منتهی الارب ). رسن ها. اواخی . پیوندها. اطراف . درها. (وطواط). وسایل . ساز. برگ . لوازم . آلات . همه ٔ چیزهای غیرخوردنی : همه مال و اسباب و این زیب و فرکنیزان مه روی با تا...
-
پن تاتک
لغتنامه دهخدا
پن تاتک . [ پ َ ت ُ ](اِخ ) اسفار خمسه و نخستین کتب عهد عتیق . این کتب عبارتند از سفر تکوین که از وقایع استقرار عبرانیان در مصر بحث کرده ، سفر خروج که مهاجرت بنی اسرائیل را از مصر شرح میدهد، سفر لاویان که قوانین مذهبی را حاوی است ، سفر اعداد که قوه ٔ...
-
انعاث
لغتنامه دهخدا
انعاث .[ اِ ] (ع مص ) اسراف کردن در مال خود. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). بگزاف خرج کردن . (یادداشت مؤلف ). || در تهیه و آمادگی ساز و سامان سفر درآمدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آماده ٔ سفر شدن . (آنندرا...
-
الهان
لغتنامه دهخدا
الهان . [ اِ ] (ع مص ) هدیه دادن از سفر آینده را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هدیه دادن کسی را که از سفر آید. (از اقرب الموارد).