کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصد
لغتنامه دهخدا
قصد. [ ق َ ] (ع ص ) مرد میانه نه فربه نه لاغر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || راست : طریق قصد؛ ای مستقیم . (اقرب الموارد). راه راست . (نصاب الصبیان ): علی اﷲ قصد السبیل ؛ ای بیان الطریق المستقیم الموصل الی الحق . (اقرب الموارد). راه میان بر. || (ا...
-
قصد
لغتنامه دهخدا
قصد. [ ق َ ] (ع مص ) میانه راه رفتن . || عدل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ضد افراط. || در هزینه میانگین اسراف و تقتیر را گرفتن . (اقرب الموارد). || اعتماد کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عمد. تعمد. || راست بودن راه . (اقرب الموارد). |...
-
قصد
لغتنامه دهخدا
قصد. [ ق َ ص َ ] (ع اِ) عوسج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درختی است خاردار، و گویند عصای موسی از آن درخت بوده است . (منتهی الارب ). و این کلمه ای است یمانی . (اقرب الموارد). قصد العوسج و الارطی و الطلح و نحو ذلک ؛ ساقه های نرم و نازک آنها. (اقرب ...
-
قصد
لغتنامه دهخدا
قصد. [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) شکسته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): رمح قصد؛ ای متکسر. (اقرب الموارد).
-
قصد
لغتنامه دهخدا
قصد. [ ق ِ ص َ ] (ع اِ) ج ِ قِصْدة. (منتهی الارب ). رجوع به قِصْدة شود.
-
واژههای مشابه
-
قصد داشتن
لغتنامه دهخدا
قصد داشتن . [ ق َ ت َ ] (مص مرکب ) آهنگ داشتن . عزم : ولیکن ماه دارد قصد بالافروشُد آفتاب از کوه بابِل . منوچهری .قصد شکار داری با اتفاق بستان عزمی درست باید تا میکشد عنانت . سعدی . || میل . تمایل . دلبستگی به : هرکس که ز ما قصد جهان دارد از اوباش بس...
-
قصد کردن
لغتنامه دهخدا
قصد کردن . [ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آهنگ کردن . عزم کردن : نکنم برتو جفا ور تو جفا قصد کنی نگذارم که کسی قصد جفای تو کند. منوچهری .من از منزل دور قصد تو کردم چو قصد عراقی کند قیروانی . منوچهری .به فر دولت او هرکه قصد سندان کردبه زیر دندان چون موم یا...
-
بی قصد
لغتنامه دهخدا
بی قصد. [ ق َ ] (ص مرکب ) (از: بی + قصد) بی اختیار. بلااراده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اضطراراً و باکراه . (منتهی الارب ). || ناگهان . (آنندراج ). رجوع به قصد شود. || بی نشان . بی علامت . مجهول . رجوع به قرینه شود.
-
واژههای همآوا
-
قثد
لغتنامه دهخدا
قثد. [ ق َ ] (ع مص ) قَثَد (خیار) خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و فعل آن از باب «نصر» است . (منتهی الارب ).
-
قثد
لغتنامه دهخدا
قثد. [ ق َ ث َ ] (ع اِ) خیار بالنگ و آن راخیار بادرنگ نیز نامند. || خیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم عربی خیار است و در شیراز خیاربالنگ و در خراسان بادرنگ نامند در آخر دویم سرد و تر و مسکن حرارت صفرا و خون و التهاب احشاء و رافع تشنگی و مفتح سده ٔ...
-
جستوجو در متن
-
عرصام
لغتنامه دهخدا
عرصام . [ ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). عَراصِم . عَرصم . رجوع به عراصم و عرصم شود.
-
عرصتان
لغتنامه دهخدا
عرصتان . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عرصة (در حال رفع). رجوع به عرصة شود. || (اِخ ) دو فضاء است در عقیق مدینه که آنرا عصة الصغری و عرصة الکبری گویند. (از منتهی الارب ). دو بقعه است در عقیق مدینه ، کبری و صغری . (از اقرب الموارد). در عقیق است از نواحی ...