کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصاب شکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصاب شکن
لغتنامه دهخدا
قصاب شکن . [ ق َص ْ صا ش ِ ک َ ] (اِمص مرکب ، اِ مرکب ) نام فنی از کشتی است ، و آن زور بر گردن حریف آورده بر زمین زدن است چنانکه قصاب گوسفند را. (استینگاس ) (آنندراج ) : مدعی گرچه خود آزار مراقی داردباب قصاب شکن گردن چاقی دارد.میرنجات (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
کلاته قصاب
لغتنامه دهخدا
کلاته قصاب . [ ک َ ت ِ ق َص ْ صا ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
والهی قصاب
لغتنامه دهخدا
والهی قصاب . [ ل ِ ی ِ ق َص ْ صا ] (اِخ ) از شاعران است . این بیت را مؤلف صبح گلشن به نام او ثبت کرده است :مجنون به گوشه ای ز جفای زمانه رفت دیوانه اش مخوان که عجب عاقلانه رفت .رجوع به فرهنگ سخنوران ص 642 و صبح گلشن ص 585 و قاموس الاعلام ج 6 شود.
-
جوانمرد قصاب
لغتنامه دهخدا
جوانمرد قصاب . [ ج َ م َ دِ ق َص ْ صا ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ری شهرستان تهران . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.
-
قلعه قصاب
لغتنامه دهخدا
قلعه قصاب . [ ق َ ع َ ق َص ْصا ] (اِخ ) دهی است از دهستان نوروزآباد بخش سرخس شهرستان مشهد، واقع در 12هزارگزی جنوب سرخس و سر راه مالرو عمومی سرخس به پل خاتون . موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیری است . سکنه ٔ آن 350 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات...
-
قصاب آملی
لغتنامه دهخدا
قصاب آملی . [ ق َص ْ صاب ِ م ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبدالکریم ، مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابوالعباس قصاب احمدبن محمد شود.
-
قصاب بوستانی
لغتنامه دهخدا
قصاب بوستانی . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) نام یکی از دههای بارفروش . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 158 شود.
-
قصاب خانه
لغتنامه دهخدا
قصاب خانه . [ ق َص ْ صا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جائی که در آن گوسفندان را ذبح میکنند. (ناظم الاطباء). سلاخ خانه و مسلخ . || جامعه ٔ قصابان . اجتماع قصابان . || دکان قصاب . (آنندراج ).
-
قصاب کتی
لغتنامه دهخدا
قصاب کتی . [ ق َص ْ صاک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل است . این ده در 9000 گزی شمال باختری آمل و 1000 گزی باختر شوسه ٔ آمل به محمودآباد و در دشت واقع شده و هوایی معتدل مرطوب مالاریائی دارد. سکنه ٔآن 180 تن . آب آن از چش...
-
قصاب کلا
لغتنامه دهخدا
قصاب کلا. [ ق َص ْ صا ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل در 22000 گزی جنوب باختری بابل و 2000 گزی شمال شوسه ٔ بابل به آمل . سکنه ٔ آن 10 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
قصاب کلا
لغتنامه دهخدا
قصاب کلا. [ ق َص ْ صا ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهدگنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل در 90000 گزی جنوب بابل . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مرطوب مالاریایی است . سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از چاه ورودخانه ٔ کاری و محصول آن برنج و صیفی ...
-
قصاب محله
لغتنامه دهخدا
قصاب محله . [ ق َص ْ صا م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) نام دهی است که میان لاهیجان و لنگرود واقع است . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 38 شود.
-
قره قصاب
لغتنامه دهخدا
قره قصاب . [ ق َ رَ ق َص ْ صا ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه واقع در 16 هزارگزی خاور نقده و 3500 گزی جنوب شوسه ٔ نقده به مهاباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و باطلاق و معتدل مالاریایی است . سکنه 89 تن . آب آن از کدارچای و محصول آن ...
-
ابوحمزه ٔ قصاب
لغتنامه دهخدا
ابوحمزه ٔ قصاب . [ اَ ح َ زَ ی ِ ق َص ْ صا ] (اِخ ) اعور التمار، مسمی به میمون . او از ابراهیم و ثوری از او روایت کند.