کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قشون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قشون
لغتنامه دهخدا
قشون . [ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند در 53 هزارگزی جنوب خوسف و سرراه مالرو عمومی سرچاه . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 50 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و ما...
-
قشون
لغتنامه دهخدا
قشون . [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) لشکر. گروهی از فوج . (آنندراج ). درحقیقت این کلمه بدون واو است و واو را برای اظهار ضمه در ترکی نویسند و فارسیان اکثر قشون را به واو معروف خوانند. (آنندراج ) (بهار عجم ).- امثال : مثل قشون بی سردار .مثل قشون شکسته .
-
واژههای مشابه
-
قشون کشیدن
لغتنامه دهخدا
قشون کشیدن . [ ق ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) لشکر کشیدن .
-
قشون کشی
لغتنامه دهخدا
قشون کشی . [ ق ُ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) لشکرکشی .
-
واژههای همآوا
-
غشون
لغتنامه دهخدا
غشون . [ غ ُش ْ شو ] (ع ص ، اِ) ج ِ غُش ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غُش ّ شود.
-
جستوجو در متن
-
قشونی
لغتنامه دهخدا
قشونی . [ ق ُ ] (ص نسبی ) منسوب به قشون . رجوع به قشون شود.
-
قوشون
لغتنامه دهخدا
قوشون . (ترکی ، اِ) خانه . || بیمارخانه . بیمارستان . (ناظم الاطباء).دارالشفاء. (آنندراج ). || قشون . (ناظم الاطباء). فوج و لشکری . (آنندراج ). رجوع به قشون شود.
-
بیلیک
لغتنامه دهخدا
بیلیک . (ع اِ) فوجی از قشون . (از دزی ج 1 ص 136).
-
چته
لغتنامه دهخدا
چته . [ چ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) چریک . حشر. سرآزاد. گروهی از سپاهیان . و در ترکیبات گویند: جنگ چته ؛ جنگ پارتیزانی . جنگ با دسته های کوچک در جاهای مختلف . قشون چته ؛ قشون چریک . دسته ٔ پارتیزان . || گروهی از رهزنان مسلح .
-
بازار سرامیان
لغتنامه دهخدا
بازار سرامیان . [ رِ س ِ ] (اِخ ) نام شهری بین سارد و کیلیکیه در مسیر قشون کشی کوروش .
-
تخمسپاد
لغتنامه دهخدا
تخمسپاد. [ ت َ م َ دَ ] (اِخ ) یکی از سرداران داریوش اول که در کتیبه ٔ بیستون بند چهاردهم نام وی آمده است : مردی چیترتخم نام ساگارتی به من یاغی شد و به مردم گفت من شاه ساگارت و از دودمان هووخشتر هستم . فوراً من لشکری از پارسیها و مادیها بقصداو فرستاد...
-
بنه پا
لغتنامه دهخدا
بنه پا. [ ب ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) فرد یا افرادی از قشون که در اردوگاه برای حفظ بنه مانند. حارس بنه . حافظ بنه مانند بنه در جنگ . پاینده ٔ بنه .- امثال : وقت مواجب سرهنگ است ، وقت جنگ بنه پا . (یادداشت بخط مؤلف ).بنه پاینده . آنکه بنه ٔ قشون را ...