کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قشف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قشف
لغتنامه دهخدا
قشف . [ ق َ ش َ ] (ع اِمص ) پلیدی پوست و کهنگی هیأت . || بدی حال و تنگی زیست ، یا آنکه به غسل آوردن و شستن تن و نفس خود را پاک و صاف کرده باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). وفعل آن از سمع و کرم است . (منتهی الارب ). || (مص ) سوختن روی از آفتاب ...
-
قشف
لغتنامه دهخدا
قشف . [ ق َ ش َ / ق َ ] (ع ص ) قَشِف .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَشِف شود.
-
قشف
لغتنامه دهخدا
قشف . [ ق َ ش ِ ] (ع ص ) پلیدپوست و کهنه هیأت و بدحال و تنگ زیست . || سوخته روی از تاب آفتاب . قَشْف . قَشَف .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَشَف شود.
-
جستوجو در متن
-
قشفة
لغتنامه دهخدا
قشفة. [ ق َ ش ِ ف َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث قَشِف : رأیته علی حال قشفة؛ ای سیئة. (اقرب الموارد). رجوع به قَشِف شود.
-
پرهودن
لغتنامه دهخدا
پرهودن . [ پ َ دَ ] (مص ) برهودن . بیهودن . (لغت نامه ٔ اسدی ص 111). پیهودن . (لغت فرس اسدی ص 476). چنان باشد که گویند نزد سوختن رسید و جامه ای که نزدیک آتش رسد چنانکه از تف وی نیک زرد شود گویند بیهود و برهود نیز گویند. (لغت فرس اسدی ص 111). بگردانید...
-
برگردیدن
لغتنامه دهخدا
برگردیدن . [ ب َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بازپس آمدن . واپس آمدن . مراجعت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). برگشتن . (ناظم الاطباء). بازآمدن . بازگشتن . رجعت کردن . عدول کردن : برگردیدن از دین ؛ ارتداد. (یادداشت دهخدا). اِعتتاب . اًقراء. اِقورار. اِلتحاد. اً...