کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قشرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قشرة
لغتنامه دهخدا
قشرة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) جلد. (فهرست مخزن الادویه ). پوست درخت و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قشر. و قشرة اخص از قشر است . (اقرب الموارد). || (ص ) گوسفند خرد گرداندام گویی گوی چوگان است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) جامه ای که پوشند: ...
-
قشرة
لغتنامه دهخدا
قشرة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) باران که روی زمین را رندد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قُشَرة شود.
-
قشرة
لغتنامه دهخدا
قشرة. [ ق ُ ش َ رَ ] (ع اِ)باران که روی زمین را رندد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قُشْره شود. || (ص ) مشؤوم . (اقرب الموارد). بدفال و نامبارک . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
حصن قشرة
لغتنامه دهخدا
حصن قشرة. [ ح ِ ن ِ ق َ رَ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 336).
-
جستوجو در متن
-
فرک
لغتنامه دهخدا
فرک . [ ف َ رِ ] (ع ص ) مالیده پوست دورکرده . (منتهی الارب ). المتفرّک قشره . (اقرب الموارد).
-
اسحیه
لغتنامه دهخدا
اسحیه . [ اُ حی ی َ ] (ع اِ) هر پوست که بر گوشت پاره ٔ روی استخوان باشد. (از منتهی الارب ). الاسحیة؛ کل قشرة علی مضائغ اللحم من الجلد. (قاموس ). واحد آن نیامده یا واحد آن سحایه است .
-
تسلیخ
لغتنامه دهخدا
تسلیخ . [ ت َ ] (ع مص ) پوست کندن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پوست باز کردن . (از متن اللغة) (از المنجد): سلخ الجرب الجلد؛ قشره . (متن اللغة). سلخ الحر جلده فانسلخ ؛ کشطه . (المنجد). و رجوع به انسلاخ شود.
-
انسلات
لغتنامه دهخدا
انسلات . [ اِ س ِ ] (ع مص ) بی خبر و بر غفلت بیرون رفتن . (از منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بدون اطلاع دادن و پنهانی بیرون رفتن . (از اقرب الموارد). جیم شدن . (یادداشت مؤلف ). || از پوست برآمدن . (یادداشت مؤلف ): هو [ ای السلت ] صنف من الشعیر یتجرد ...
-
تقشر
لغتنامه دهخدا
تقشر. [ ت َ ق َش ْ ش ُ ] (ع مص ) پوست واشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). باز شدن پوست ، یقال : قشره فتقشر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) بیماریی است در انسان که چنان می پندارد که پوست از دل او باز میشود. چنان...
-
لیمون
لغتنامه دهخدا
لیمون . (معرب ، اِ) معرب لیمو، ثمری معروف . لیمو. و فیه بادزهریة تقاوم بها السموم کلها کثیرةالمنافع. (منتهی الارب ). ضریر انطاکی آرد: الاصلی منه هو المستدیر الصغیر المصفرعند استوائه الرقیق القشر و غیره مرکب ، اما علی الاترج و هو الاستیوب المعروف بمصر...
-
قشو
لغتنامه دهخدا
قشو. [ ق َش ْوْ ] (ع مص ) پوست باز کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قشا الحَیَّةَ قشواً؛ پوست باز کرد از مار (منتهی الارب )، نزع عنها لباسها. (اقرب الموارد). || برکندن پوست از درخت و جز آن و دست فرومالیدن بر آن تا برگش فروریزد. (اقرب الموارد) (م...
-
اشذاب
لغتنامه دهخدا
اشذاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِشَذَب . رخت خانه از قماش و جز آن . (منتهی الارب ). متاع خانه از قبیل قماش و غیره . (از اقرب الموارد). || پاره های درخت یا پوست آن . (منتهی الارب ). قِطَعالشجر: طار من النخل شذبه ؛ ای ما قطع عنه و قشره . || بند آب . (منتهی الا...
-
ذنب السبع
لغتنامه دهخدا
ذنب السبع. [ ذَ ن َ بُس ْ س َ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) ذنب اللبوة.قُدَلِّبَة. ابن البیطار گوید: و هو ذنب اللبوة أیضا و بعجمیة الاندلس قیدانه . ینبت فی الزروع . دیسقوریدس :فی الرابعة. قرسون : هو نبات له ساق طولها نحو من ذراعین و ما سفل من الساق فانه ذو ثلا...