کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قسوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قسوق
لغتنامه دهخدا
قسوق . [ ق ُ ] (اِ) درختی است (در بلاد مغول ) به شکل ناژ، در زمستان برگهای آن چون برگ سرو و بار آن شکل وطعم چلغوزه دارد. (جهانگشای جوینی ). و نقل [ تتار ]از بار درختی است که قسوق گویند و همان درخت میوه دار بیش نروید. (یادداشت مؤلف ، از جهانگشای جوین...
-
واژههای همآوا
-
غسوق
لغتنامه دهخدا
غسوق . [ غ ُ ] (ع مص ) غسوق چشم ؛ خیره گردیدن و تاریک شدن یا اشک آوردن آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ): غسقت العین غسوقاً؛ دمعت و قیل انصبت ،و قیل اظلمت . (اقرب الموارد). || غسوق آب ؛ ریختن آن . || غسوق ابر؛ باریدن باران . (از المنجد). || تاریک شدن...