کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قزل یول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قزل یول
لغتنامه دهخدا
قزل یول . [ ق ِ زِ یُل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 34 هزارگزی شمال کلیبر و 24 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مایل به گرمی مالاریایی است . سکنه ٔ آن 6 تن . آب آن از رودخانه ٔ گوی آغاج...
-
واژههای مشابه
-
قزل آباد
لغتنامه دهخدا
قزل آباد. [ ق ِ زِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان واقع در 39 هزارگزی باختر قصبه ٔ رزن و 15 هزارگزی جنوب باختری دمق . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 105 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، صیفی ، لبنیات ...
-
قزل آباد
لغتنامه دهخدا
قزل آباد. [ق ِ زِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 8 هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 17 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 350 تن .آب آن از چشمه است . محصول آن غل...
-
قزل آغاج
لغتنامه دهخدا
قزل آغاج . [ ق ِ زِ ] (اِخ )دهی از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری بیجار و کنار شوسه ٔ بیجار به همدان . موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 170 تن . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات ، لبنیات ،...
-
قزل آغل
لغتنامه دهخدا
قزل آغل . [ ق ِ زِ غ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع در 50 هزارگزی شمال باختری خوی و 14 هزارگزی باختر شوسه ٔ خوی به سیه چشمه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر سالم است . سکنه ٔ آن 93 تن . آب آن از رود جنگه سر و محصول آن ...
-
قزل آغول
لغتنامه دهخدا
قزل آغول . [ ق ِ زِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع در 3 هزارگزی جنوب خاوری چکنه ٔ بالا. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 222 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است . راه...
-
قزل آلا
لغتنامه دهخدا
قزل آلا. [ ق ِ زِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) نوعی از ماهی است . (آنندراج ، از سفرنامه ٔ شاه ایران ). نوعی است از ماهی که نقطه های سرخ بر اعضاء دارد و گوشت آن لذیذ ولطیف تر از ماهیان دیگر است . (از سنگلاخ : قیزیل آلا).
-
قزل آلان
لغتنامه دهخدا
قزل آلان . [ ق ِ زِ ] (اِخ ) (باروی ...) باروی معروفی است در گرگان که اسکندر کبیر به منظور دفاع از گرگان و دههای اطرافش در مقابل حملات قبایل وحشی مشرق ساخت و انوشیروان ساسانی (530 - 578 م .) آن را تعمیر کرد. و آن را دیوار قزل آلان نیز مینامند. (مازند...
-
قزل احمد
لغتنامه دهخدا
قزل احمد. [ ق ِ زِ اَ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 25 هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد و 5 هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 321 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و د...
-
قزل ارسلان
لغتنامه دهخدا
قزل ارسلان . [ ق ِ زِ اَ س َ ] (اِخ ) مظفرالدین عثمان (582 - 587 هَ . ق .). بعد از فوت اتابک ایلدگز پسر بزرگتر وی نصرةالدین محمد جهان پهلوان مقام اورا در راندن امور ملکی یافت و برادر خود مظفرالدین عثمان قزل ارسلان را به آذربایجان و اران به امارت فرست...
-
قزل ارسلان
لغتنامه دهخدا
قزل ارسلان . [ ق ِ زِ اَ س َ ] (ترکی ، اِ مرکب ) شیر سرخ . و این مرکب است از دو کلمه ٔ قزل به معنی سرخ و ارسلان به معنی شیر و اسد. (آنندراج ).
-
قزل ارسلان
لغتنامه دهخدا
قزل ارسلان . [ ق ِ زِاَ س َ ] (اِخ ) از امرای اتابکان آذربایجان و مکنی به اتابک خاموش بود (622 - 626 هَ . ق .). از اتابک اوزبک فرزندی نمانده بود جز پسری کر و گنگ مادرزاد به نام قزل ارسلان که به همین علت او را اتابک خاموش لقب داده اند، و او دختری را ک...
-
قزل اروث
لغتنامه دهخدا
قزل اروث .[ ق ِ زِ اَرْ وَ ] (اِخ ) ممکن است نام شهر افراوه یا فراوه باشد. رابینو آرد: در چهارمنزلی دهستان سر راه خوارزم شهر افراوه بود که گمان میرود همان شهر کنونی قزل اروث باشد که مشتق از اسم مجهول قزل الرباط، قراولخانه است . (مازندران و استرآباد ر...
-
قزل ایرماق
لغتنامه دهخدا
قزل ایرماق . [ ق ِ زِ ] (اِخ ) (رود...) هالیس . (تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2133). رجوع به قزیل ایرماق شود.