کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قزاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قزاح
لغتنامه دهخدا
قزاح . [ ق َزْ زا ] (ع ص ) بایع قِزْح . (اقرب الموارد). رجوع به قِزْح شود. پیاز و دیگر دیگ افزار فروش . (منتهی الارب ).
-
قزاح
لغتنامه دهخدا
قزاح . [ ق ُ ] (ع اِ) بیماریی است گوسپندان را. (منتهی الارب ). مرض یصیب الغنم . (اقرب الموارد).
-
قزاح
لغتنامه دهخدا
قزاح . [ ق ُزْ زا ] (ع اِ) اسم مغربی نباتی است خوشبو و شبیه به رازیانه و از آن کوچکتر و شعبه ٔ او بیشتر و متشبک و تخمش مانند انیسون . در سیُم گرم و خشک و مدر بول و حیض و مسکن دردهای بارده و محلل ریاح و تخم و شاخ او در اطعمه باعث لذت آن و چون آب طبیخ ...
-
جستوجو در متن
-
گمه
لغتنامه دهخدا
گمه . [ گ ُ م َ / م ِ ] (اِ) نام رستنیی باشد مانند رازیانه و آنرا گوسفند و شتر و دواب خورند و بعربی قزاح گویند. (برهان ).
-
پیاز
لغتنامه دهخدا
پیاز. (اِ) سوخ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بَصل . دوفص . بصلة. (منتهی الارب ). عنبرة القدر. (منتهی الارب ). گیاهی خوردنی که حصه ٔ داخل زمینی آن مدور یا شبیه به آن است بقدر تخم مرغ یا کوچکتر و یا بزرگتر و با شاخی سبز و باریک و میان کاواک و طعمی ت...