کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قريب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ایل ارسلان قریب ، معروف به حاجب بزرگ . از بزرگان امرای سلطان محمود غزنوی . رجوع به حاجب (علی بن قریب ...) شود.
-
مصهر
لغتنامه دهخدا
مصهر. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) قریب . (منتهی الارب ). نزدیک . گویند: فلان مصهرنا؛ قریب منا؛ فلان نزدیک به ماست . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
منزعة
لغتنامه دهخدا
منزعة. [ م َ / م ِ زَ ع َ ] (ع اِ) همت . و گویند: فلان قریب المنزعة؛ ای قریب الهمة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ذان
لغتنامه دهخدا
ذان . [ ن ِ ] (ع اِ) اسم اشاره ٔ قریب است . این دو مرد.
-
ذی
لغتنامه دهخدا
ذی . (ع اِ) اسم اشاره ٔ قریب است . هذی . هذه . این زن .
-
شراوه
لغتنامه دهخدا
شراوه . [ ش َ وَ ] (اِخ ) جایگاهی است نزدیک بریم که قریب به مدین میباشد. (از معجم البلدان ).
-
قبیبات
لغتنامه دهخدا
قبیبات . [ ق ُ ب َ ] (اِخ ) چاهی است قریب مغیثة. (منتهی الارب ).
-
اتکو
لغتنامه دهخدا
اتکو. [ اَ ] (اِخ ) شهر کوچک قدیمی در نواحی قریب رشید. (مراصد).
-
علی خویشاوند
لغتنامه دهخدا
علی خویشاوند. [ ع َ ی ِ خوی / خی وَ ] (اِخ ) (امیر...) یا حاجب علی قریب . از امرای بزرگ دربار سلطان محمود غزنوی . رجوع به حاجب (علی بن قریب ...) شود.
-
قراب الشی
لغتنامه دهخدا
قراب الشی ٔ. [ ق ُ بُش ْ ش َی ْءْ ] (ع اِ مرکب ) هرچه قریب مرتبه ٔآن باشد. (منتهی الارب ). هرچه نزدیک و قریب به مرتبه ٔ آن چیز باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به قِراب شود.
-
کیلوکهری
لغتنامه دهخدا
کیلوکهری . [ ] (اِخ ) نام دهی که قریب دهلی بود، الحال در آنجا مقبره ٔ همایون پادشاه است . (غیاث ) (از آنندراج ).
-
ژارناژ
لغتنامه دهخدا
ژارناژ. (اِخ ) نام کرسی بخش در ایالت «کروز» از شهرستان گِرِه که قریب 605 تن سکنه دارد.
-
ژارو
لغتنامه دهخدا
ژارو. [ رُ ] (اِخ ) نام شهری به انگلستان (دورهام ) بر ساحل رود تاین دارای قریب به 33700 تن سکنه .
-
ژاری
لغتنامه دهخدا
ژاری . (اِخ ) کرسی بخش در ایالت شارانت ماری تیم از شهرستان لارشل ، دارای راه آهن و قریب 711 تن سکنه .
-
شونگ
لغتنامه دهخدا
شونگ . (اِ) فریاد (به لهجه ٔ طبری ). (یادداشت مؤلف ). و شاید با لغت شنگ در شنگ و شیون ، قریب باشد.