کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قره قویون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قره قویون
لغتنامه دهخدا
قره قویون . [ ق َ رَ ق ُ یُن ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارسکنار بخش پلدشت شهرستان ماکو واقع در 36 هزارگزی شمال باختری پلدشت و 500 گزی شمال راه ارابه رو آق گلی . موقع جغرافیایی آن جلگه ٔ باطلاق گرمسیر مالاریایی است . سکنه ٔ آن 112 تن . آب آن از قره سوو ...
-
قره قویون
لغتنامه دهخدا
قره قویون . [ ق َ رَ ق ُ یُن ْ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان ماکو در جنوب خاوری بخش ساری . حدود آن : از شمال به دهستان چای باسار و ساری سوباسار، از جنوب به چای پاره ، از خاور به گچلرات ، از باختر به به به جیک . قسمت شمالی...
-
واژههای مشابه
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ] (ع مص ) خنک گردیدن . || سپری شدن گریه . || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی الارب ). رجوع به قُرور شود.
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ رَ ] (ع ص ) تأنیث قرّ. خنک . (منتهی الارب ). بارده . (اقرب الموارد): لیلة قرة؛ شب خنک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) و برای مرة (یک دفعه ) است . (اقرب الموارد).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) مرگامرگی . || گله ٔ گوسپندان . گویند: هو اکثر منه قرةً؛ گله ٔ گوسپندان او بیشتر است . (ناظم الاطباء).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ِرْ رَ ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برد. (اقرب الموارد). || خنکی . سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ما اصاب الانسان و غیره من البرد. (اقرب الموارد). || گویند: ذهبت قرّتها؛ یعنی هنگامی که در آن بیماری می آید. (از اقرب الموارد).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است نزدیک قادسیه . عدی بن زید عبادی در اشعار خود از آن یاد کرده است . (معجم البلدان ).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ُرْ رَ ] (ع اِ) آنچه در ته دیگ چسبیده باشد از شوربا و توابل ریزه ها و جز آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غوک . (منتهی الارب ). ضفدع . (اقرب الموارد). قورباغه . (ناظم الاطباء). || برای یک دفعه . گویند: رمت الناقةببولها قرةً؛...
-
دیر قرة
لغتنامه دهخدا
دیر قرة. [ دَ رِ ق ُرْ رَ ] (اِخ ) در مقابل دیرالجماجم است که حجاج و ابن الاشعث در آن فرود آمدند. ابن کلبی گوید این دیر منسوب به قره است و او مردی از بنی حذافةبن زهربن ایاد است و در زمان منذربن ماءالسماء بنا گردیده است . (از معجم البلدان ). محلی است ...
-
قره یاشماخ
لغتنامه دهخدا
قره یاشماخ . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 19 هزارگزی خاور اهر و 4 هزارگزی شوسه ٔ اهر به خیاو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 14 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت...
-
قره یاق
لغتنامه دهخدا
قره یاق . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکوواقع در 22500 گزی جنوب باختری پلدشت و در مسیر جنوبی شوسه ٔ پلدشت به ماکو. موقع جغرافیایی آن جلگه ٔ معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 298 تن . آب آن از رودخانه ٔ زنگمار و محصول آن...
-
قره یچ
لغتنامه دهخدا
قره یچ . [ ق َ رَ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 58000 گزی شمال خاوری گنبد و کنار راه فرعی گنبد به مراوه تپه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 155 تن . آب آن از رودخانه ٔ آجی و محصول آ...
-
قره یسر
لغتنامه دهخدا
قره یسر. [ ق َ رَ ی ِ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 36000 هزارگزی شمال خاوری کلاله . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از رودخانه ٔ زاو و قودنه و محصول آن غلات ...
-
قزان قره
لغتنامه دهخدا
قزان قره . [ ق َ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاوباز شهرستان بیجار واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری پیرتاج ، کنار راه مالرو شاهگدار به پیرتاج . موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 900 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنی...