کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قره باغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قره باغ
لغتنامه دهخدا
قره باغ . [ ق َ رَ ] (اِ مرکب ) آهنگی است در موسیقی . رجوع به آهنگ شود.
-
قره باغ
لغتنامه دهخدا
قره باغ . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 24هزارگزی باختر فدیشه . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 394 تن . آب آن از قنات و محصولات آن غلات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است . راه اتو...
-
قره باغ
لغتنامه دهخدا
قره باغ . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی ازدهستان انزل بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع در 63 هزارگزی شمال ارومیه و 6500 گزی شمال خاوری شوسه ٔ ارومیه به سلماس . در دره قرار گرفته و هوائی معتدل سالم دارد. سکنه ٔ آن 1575 تن . آب آن از چشمه و قنات و محصولات آن غلا...
-
قره باغ
لغتنامه دهخدا
قره باغ . [ ق َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شیراز است . حدود و مشخصات آن به قرار زیر میباشد: از شمال تپه های سلطان آباد و دهستان حومه ٔ شیراز، از جنوب دهستان کوار، از خاور ارتفاعات بیدزرد و گردنه ٔ باباحاجی ، از باختر دهستان سی...
-
قره باغ
لغتنامه دهخدا
قره باغ .[ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در 12 هزارگزی شمال ضیأآباد متصل به جاده ٔ شوسه ٔ زنجان است . این ده در دامنه قرار گرفته و هوائی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 147 تن . آب آن از قنات و محصولات آن غلات دیمی ، ل...
-
واژههای مشابه
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ] (ع مص ) خنک گردیدن . || سپری شدن گریه . || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی الارب ). رجوع به قُرور شود.
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ رَ ] (ع ص ) تأنیث قرّ. خنک . (منتهی الارب ). بارده . (اقرب الموارد): لیلة قرة؛ شب خنک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) و برای مرة (یک دفعه ) است . (اقرب الموارد).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) مرگامرگی . || گله ٔ گوسپندان . گویند: هو اکثر منه قرةً؛ گله ٔ گوسپندان او بیشتر است . (ناظم الاطباء).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ِرْ رَ ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برد. (اقرب الموارد). || خنکی . سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ما اصاب الانسان و غیره من البرد. (اقرب الموارد). || گویند: ذهبت قرّتها؛ یعنی هنگامی که در آن بیماری می آید. (از اقرب الموارد).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است نزدیک قادسیه . عدی بن زید عبادی در اشعار خود از آن یاد کرده است . (معجم البلدان ).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ُرْ رَ ] (ع اِ) آنچه در ته دیگ چسبیده باشد از شوربا و توابل ریزه ها و جز آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غوک . (منتهی الارب ). ضفدع . (اقرب الموارد). قورباغه . (ناظم الاطباء). || برای یک دفعه . گویند: رمت الناقةببولها قرةً؛...
-
دیر قرة
لغتنامه دهخدا
دیر قرة. [ دَ رِ ق ُرْ رَ ] (اِخ ) در مقابل دیرالجماجم است که حجاج و ابن الاشعث در آن فرود آمدند. ابن کلبی گوید این دیر منسوب به قره است و او مردی از بنی حذافةبن زهربن ایاد است و در زمان منذربن ماءالسماء بنا گردیده است . (از معجم البلدان ). محلی است ...
-
قره یاشماخ
لغتنامه دهخدا
قره یاشماخ . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 19 هزارگزی خاور اهر و 4 هزارگزی شوسه ٔ اهر به خیاو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 14 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت...
-
قره یاق
لغتنامه دهخدا
قره یاق . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکوواقع در 22500 گزی جنوب باختری پلدشت و در مسیر جنوبی شوسه ٔ پلدشت به ماکو. موقع جغرافیایی آن جلگه ٔ معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 298 تن . آب آن از رودخانه ٔ زنگمار و محصول آن...