کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرمد
لغتنامه دهخدا
قرمد. [ ق َ م َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
-
قرمد
لغتنامه دهخدا
قرمد. [ ق َ م َ ] (ع اِ) آنچه بدان طلا نمایند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مانند زعفران و گچ . || نوعی از سنگها. (منتهی الارب ). قیل جمارة لها خروق یوقد علیها فتنضج و یبنی بها.(اقرب الموارد). || سنگریزه ای است که پخته از آن بنا سازند. || سفال و خش...
-
جستوجو در متن
-
آهک
لغتنامه دهخدا
آهک . [ هََ ] (اِ) پخته و ریزیده شده ٔ سنگی مخصوص که برای محکم کردن بنا در ملاط و شفته و ساروج آمیزند. کلس . اَژه . نوره . جبصین . صاروج . اهک : فرمان کن تا آهک و زرنیخ بسایندبر روت براندای و برون آر همه رت . لبیبی .سنگ البرزرا کند آهک آتش آب پرور تی...
-
تابه
لغتنامه دهخدا
تابه . [ب َ / ب ِ ] (اِ) (از: تاب + ه پسوند آلت ). پهلوی تاپک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ظرفی باشد پهن که در آن کوکو و خاگینه و ماهی بریان کنند. (برهان ) (آنندراج ). ظرفی است برای پختن چیزی از قبیل گوشت و ماهی و غیره و آن را ماهی تابه نیز گویند....