کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرطبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرطبان
لغتنامه دهخدا
قرطبان . [ ق َ طَ ] (ع ص ) مرد بی غیرت . بی رشک . آنکه در حق زن خود غیرت ندارد. || مرد قوّاد. (منتهی الارب ). جاکش . قَرْتَبان .
-
واژههای همآوا
-
قرتبان
لغتنامه دهخدا
قرتبان . [ ق َ ت َ] (ص ) قلتبان . (ناظم الاطباء) (برهان ). به چشم خودبین .(برهان ). || ازخودراضی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
لحاف کش
لغتنامه دهخدا
لحاف کش . [ ل َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه لحاف از جایی به جایی کشد. || دشنامی است . جاکش . قرطبان . رجوع به قرطبان شود. قلتبان . کشخان . قرنان . || کنایه است از دلال میان مرد و زن : ای خوشا عشرت لحاف کشان .بهائی .
-
بچشم خودبین
لغتنامه دهخدا
بچشم خودبین . [ ب ِ چ َ / چ ِ م ِ خوَد / خُدْ ] (نف مرکب ) شاهد عینی . || که بیراهی پردگی خود را بچشم بیند. که شاهد عینی انحراف اخلاقی بسته ٔ خود باشد. قرطبان . دیوث . قلتبان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به قرطبان شود.
-
کلتبان
لغتنامه دهخدا
کلتبان . [ک َ ] (ص ) بر وزن و معنی غلتبان است که مردم بی حمیت و دیوث باشد و معرب آن قلطبان و قرطبان است . (برهان )(از آنندراج ). قلطبان . دیوث . زن جلب . غلتبان . (ناظم الاطباء). زن جلب و دیوث . (منتهی الارب ). تبدیل غلتبان است و باکاف فارسی اصح است ...
-
جاکش
لغتنامه دهخدا
جاکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه مردان را بازنان آشنائی دهد. قرطبان . قلتبان . قرنان . کشخان . دیوث . قرمساق . لحاف کش . بقچه کش . ماست کش . زن بمزد. بچشم خودبین . بی غیرت . دلال محبت . بی ناموس . بی تعصب . معرس .
-
غربتان
لغتنامه دهخدا
غربتان . [ غ َ ب َ ] (اِ) سنگی باشد تراشیده و مدور طولانی که آن را بر بام خانه ای که نو می پوشند غلطانند تا بام محکم و قایم شود و آن را بام گردان هم می گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). بام غلطان ، در زبان کنونی . || (ص ) دیوث و زن به حریف بر. (برهان ق...
-
قلتبان
لغتنامه دهخدا
قلتبان . [ ق َ ت َ ] (اِ) سنگی باشد کوتاه و آن را به شکل استوانه تراشند یعنی مدور طولانی و بر پشتهای بام غلطانند تا پشت بام سخت و محکم گردد . (برهان ). || (ص ) بی غیرت و دیوث یعنی کسی که بر احوال قبیح زن خود واقف گردد و چشم پوشی نماید، و این مجاز است...
-
بقچه
لغتنامه دهخدا
بقچه . [ ب ُ چ ِ / چ َ ] (ترکی ، اِ) بغچه . مأخوذ از ترکی ، بغچه و بسته ٔ کوچک و بستا. (ناظم الاطباء). بسته ٔ خرد. (آنندراج ). بسته . رَزمَه یا رَزمِه . (یادداشت مؤلف ). بلغده . (یادداشت مؤلف ). پرونده . (یادداشت مؤلف ). شمله . (یادداشت مؤلف ) :...
-
کشنده
لغتنامه دهخدا
کشنده . [ ک َ /ک ِ ش َ دَ / دِ ] (نف ) جار. حمال . حمل کننده . باربرنده . منتقل کننده چیزی را از جایی به جایی : کشنده درفش فریدون بجنگ کشنده سرافراز جنگی پلنگ . فردوسی .بفرمود تا بار آن اشتران به پشت اندر آرند پیش سران کسی برگرفت از کشنده شماربیک روز...
-
غلتبان
لغتنامه دهخدا
غلتبان . [ غ َ ] (اِ مرکب ) سنگی باشد مدور و طولانی یعنی به شکل استوانه زیاده بر نیم گز، و آن را بر پشتهای بامی که نو میپوشند غلطانند تا محکم شود و باران فرودنیاید . (برهان قاطع). سنگی گرد و دراز که بر پشتهای بام غلطانند تا برف و باران و نم فرونیاید ...
-
دیوث
لغتنامه دهخدا
دیوث . [ دَی ْ یو ] (ع ص ) قواد. دیبوب . آنکه مردان را بر زن خود وارد کند. آنکه درباره ٔ زن خود حسادت و غیرت نداشته باشد. این واژه از زبان سریانی است و معرب شده است . (از تاج العروس ). کسی که درباره ٔ زن خود غیرت نداشته باشد. پزوند.دراره و دنگل . (نا...
-
خام
لغتنامه دهخدا
خام . (معرب ، اِ) پوست دباغت ناکرده . || کنایه از مردم قرطبان . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || کرباس نشسته .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : خام پوشند و همه اطلس پخته شمرند. خاقانی .زین خام که دارم جگر پخته بزیرش پرزی بهزار اطلس معلم نفروش...