کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرصة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرصة
لغتنامه دهخدا
قرصة. [ ق ُ ص َ ] (ع اِ) یک قرص . کلیچه . || گرده ٔ آفتاب . (منتهی الارب ). و رجوع به قرص شود : گرچه محور سپرَد قرصه ٔ خورقرص خور بین که به محور سپرند. خاقانی .حربا منم تو قرصه ٔ شمسی روا بودگر قرص شمس نور به حربا برافکند. خاقانی .قرصه ٔ خورشید که صا...
-
واژههای مشابه
-
قرصه ٔ زر
لغتنامه دهخدا
قرصه ٔ زر. [ ق ُ ص َ / ص ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (آنندراج ). رجوع به قرص زر شود.
-
واژههای همآوا
-
غرسة
لغتنامه دهخدا
غرسة. [ غ َ س َ ] (ع اِ) قلمه . شاخه ای که از درختی یا نهالی میبرند و در زمین میکارند و ریشه میگیرد. جوانه ٔ غرس کرده شده : غرسة الکرم المطمورة؛ جوانه ٔ یک بوته ٔ مو خوابانیده . || باغ . باغ شاهی . باغی که عادةً آن را آبیاری کنند. || کلنگ (پرنده ). (...
-
جستوجو در متن
-
نانک
لغتنامه دهخدا
نانک . [ ن َ ] (اِ مصغر) (از: نان + ک ، علامت تصغیر) نان کوچک . قرصه ٔ کوچک نان .
-
راه نبشتن
لغتنامه دهخدا
راه نبشتن . [ ن َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) راه نوردیدن . راه رفتن . راه پیمودن . طی طریق کردن . راه نوشتن : ره نوردی که چون نبشتی راه گوی بردی ز مهر و قرصه ٔ ماه .نظامی .
-
قرص زر
لغتنامه دهخدا
قرص زر. [ ق ُ ص ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است در محل غروب . (آنندراج ). رجوع به قرصه ٔ زر شود.
-
اکلة
لغتنامه دهخدا
اکلة. [ اُ ل َ ] (ع اِ) لقمه . (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). تکه . (یادداشت مؤلف ). سپیچی (در تداول مردم قزوین ). یک لقمه . (مؤید الفضلاء) (آنندراج ). || قرصه . گویند: اکلت اکلة واحدة؛ ای لقمة او قرصة. (منته...
-
شکرآمیخته
لغتنامه دهخدا
شکرآمیخته . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) شکرآمیز. که با شکر آمیخته باشد. آمیخته با شکر. کنایه از سخت شیرین : همان قرصه ٔ شکّرآمیخته چو کنجد بر آن گرده ها ریخته . نظامی .و رجوع به شکرآمیز شود.
-
زره سان
لغتنامه دهخدا
زره سان . [ زَ رِ / زِ رِه ْ ] (ص مرکب ) مانند زره . بهم بافته چون زره . زلف پرحلقه : سلسله ٔ ابر گشت زلف زره سان اوقرصه ٔ خورشید شد گوی گریبان او. خاقانی .رجوع به زره و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
شنیق
لغتنامه دهخدا
شنیق . [ ش َ ] (ع اِ) چوبی است که بر آن قرصه ٔ شهد را بردارند و در پهنخانه ٔ زنبور عسل آن را برپا کنند و این وقتی باشد که زنبور اولاد و بچگان خود را شهد خوراند. || پسرخوانده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) مشنوق . (اقرب الموارد).
-
انحزان
لغتنامه دهخدا
انحزان . [ اَ ح َ ] (ع اِ) بصیغه ٔ تثنیه ، سرفه و قرصه ای که در شتران پدید آید. (ناظم الاطباء). سرفه وریش که در شتر پدید آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نُحاز و قَرَح و آن دو درد است . (از اقرب الموارد).
-
پهنخانه
لغتنامه دهخدا
پهنخانه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) عرض ٌ خلیه . کندوی عسل : شنیق چوبیست که بر آن قرصه ٔ شهد را بردارند و در پهنخانه ٔزنبور عسل آن را بر پا کنند و این وقتی باشد که زنبور اولاد و بچگان خود را شهد خوراند. (منتهی الارب ).