کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرشب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرشب
لغتنامه دهخدا
قرشب . [ ق ِ ش َب ب ] (ع ص ) سالخورده ٔ بدحال . || بسیارخوار. (منتهی الارب ). || شگرف اندام فربه و دراز. || زشت خوی . || فربه شکم . ج ، قراشیب . (منتهی الارب ). || (اِ) شیر بیشه .
-
جستوجو در متن
-
قراشب
لغتنامه دهخدا
قراشب . [ ق َ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قِرْشَب ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قرشب شود.
-
قراشیب
لغتنامه دهخدا
قراشیب . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قِرْشَب ّ. (منتهی الارب ). رجوع به قرشب شود.
-
کرشب
لغتنامه دهخدا
کرشب . [ ک ِ ش َب ب ] (ع ص ) بمعنی قرشب است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سالخورده ٔ بدحال بسیارخوار. || شگرف اندام فربه دراز. || زشتخوی . || فربه شکم . || (اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء). رجوع به قرشب شود.
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...