کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرزل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرزل
لغتنامه دهخدا
قرزل . [ ق ُ زُ ] (اِخ ) اسب حذیفةبن بدر. (منتهی الارب ).
-
قرزل
لغتنامه دهخدا
قرزل . [ ق ُ زُ ] (اِخ ) اسب طفیل بن مالک . (منتهی الارب ).
-
قرزل
لغتنامه دهخدا
قرزل . [ ق ُ زُ ] (ع ص ) ناکس فرومایه . (منتهی الارب ). لئیم . (اقرب الموارد). || (اِ) موی سر که زنان به طرز قنزعه گرداگرد سر درست سازند. || قید. || (ص ) مرد درشت و لطیف و گرداندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || صلب . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن مالک بن جعفربن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعة. فارس قُرزُل . از مردان عرب و اسیرکننده ٔ معبدبن زرارة سید مضر در یوم رحرحان . او راست :قضینا الحزن من عَبس و کانت مَنیةُ مَعبد فینا هُزالا.رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 8، 9 و ج 3 ص ...
-
توک
لغتنامه دهخدا
توک . (اِ) به معنی چشم باشد که به عربی عین خوانند. (برهان ). چشم را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : ز توک مست تو عالم خراب است به قید زلف تو خلقی گرفتار. فرالاوی (از فرهنگ جهانگیری و رشیدی ). || یک دسته موی و...