کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قراول رفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قراول رفتن
لغتنامه دهخدا
قراول رفتن . [ ق َ وُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) نشانه رفتن . نشانه گرفتن تیر با تفنگ .
-
واژههای مشابه
-
چاکر قراول
لغتنامه دهخدا
چاکر قراول . [ ک َ ق َ وُ ] (اِخ ) نام طائفه ای از ترکمن های ساکن خاک ایران که در گرگان سکونت دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 103).
-
پیش قراول
لغتنامه دهخدا
پیش قراول . [ ق َ وُ ] (اِ مرکب ) پیشرو لشکر. مقدمةالجیش . آن حصه از لشکر پیاده یا سواره که جلو حرکت میکند. طلیعه . چرخچی . مقدمه . پیشرو.
-
قراول کشیدن
لغتنامه دهخدا
قراول کشیدن . [ ق َ وُ ک َ /ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نگاهبانی کردن . (ناظم الاطباء).
-
قراول تپه
لغتنامه دهخدا
قراول تپه . [ ق َ وُ ت َ پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد واقع در 7 هزارگزی شمال خاوری صالح آباد به خواجه حسام الدین . موقع جغرافیایی آن جلگه ٔ معتدل و سکنه ٔ آن 83 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه و تریاک ا...
-
قراول چای
لغتنامه دهخدا
قراول چای . [ ق َ وُ ] (اِخ )رودی است که بنابه اظهار فُن بوده اسحاقی سوودوق اولو هم نامیده میشود. از سمت چپ سواسینه رود و از طرف راست قره سلی به گرگان رود میریزد. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 126).
-
پس قراول
لغتنامه دهخدا
پس قراول . [ پ َ ق َ وُ ] (اِ مرکب ) (مقابل پیش قراول ) مُؤَخرةُالجیش . بنگاه لشکر و مؤخر آن . (منتهی الارب در کلمه ساقه ). ساقه .
-
جستوجو در متن
-
نشان رفتن
لغتنامه دهخدا
نشان رفتن . [ ن ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تیراندازی ، قراول رفتن . (یادداشت مؤلف ). نشانه رفتن . رجوع به نشانه رفتن شود.
-
نشانه رفتن
لغتنامه دهخدا
نشانه رفتن . [ ن ِ ن َ / ن ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) قراول رفتن .
-
نشانه ساختن
لغتنامه دهخدا
نشانه ساختن . [ ن ِ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نشانه کردن . هدف قرار دادن و به سوی او قراول رفتن .
-
نشانه گرفتن
لغتنامه دهخدا
نشانه گرفتن . [ ن ِ ن َ / ن ِ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) هدف گرفتن . هدف قرار دادن . قراول رفتن .
-
نشانه کردن
لغتنامه دهخدا
نشانه کردن . [ ن ِ ن َ/ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هدف قرار دادن : کس نیاموخت علم تیر از من که مرا عاقبت نشانه نکرد. سعدی .دل نشانه ٔ تیر بلا کن . (مجالس سعدی ). || نشانه رفتن . قراول رفتن : دو تیرانداز چون سرو جوانه ز بهر یکدگر کرده نشانه . نظامی . || ...
-
حوالة
لغتنامه دهخدا
حوالة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) تمسک و برات و سفته . (ناظم الاطباء). برات که بدائنان دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشتق است از تحول بمعنی انتقال و در شرع نقل دین و تحول آن است از ذمه ٔ محیل به محال علیه . (تعریفات ). || کفالت . (منتهی الارب ). || مأمور...