کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قراولی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قراولی
لغتنامه دهخدا
قراولی . [ ق َ وُ ] (حامص ) نگهبانی . محارست . محافظت . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
پیش قراولی
لغتنامه دهخدا
پیش قراولی . [ ق َ وُ ] (حامص مرکب ) عمل پیش قراول .
-
قراولی کردن
لغتنامه دهخدا
قراولی کردن . [ ق َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگهبانی کردن . محارست نمودن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
کشیک نویس
لغتنامه دهخدا
کشیک نویس . [ ک َ / ک ِ ن ِ] (نف مرکب ) آنکه نوبت قراولی معین می کند. مأمور تنظیم امر قراولی و پاسبانی محلی . (یادداشت مؤلف ).
-
کشیک کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیک کشیدن . [ ک َ / ک ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نوبت داری کردن . پاسداری کردن . قراولی دادن . کشیک دادن . (یادداشت مؤلف ). || منتظر بودن . مترصد بودن . (یادداشت مؤلف ). کمین ساختن . گوش داشتن .
-
طلایگی
لغتنامه دهخدا
طلایگی . [ طَ ی َ / ی ِ ] (حامص ) طلایه بودن . عمل طلایه . پیش قراولی و نگهبانی لشکر : مسلم بن زیاد کس بنزدیک مهلب فرستاد و گفت بگوی تا برود و این لشکر بیند که به چه اندازه است و آنچه شرط طلایگی باشد بجا آورد. (تاریخ بخارا).
-
نگاهبانی
لغتنامه دهخدا
نگاهبانی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) حراست و نگهداشت چیزی .(آنندراج ). محافظت . حراست . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مراقبت . حرس . (یادداشت مؤلف ). عمل نگاهبان . رجوع به نگاهبان و نگهبانی شود. || (اصطلاح نظامی ) قراولی . کشیک . (فرهنگ فارسی مع...
-
کشیک
لغتنامه دهخدا
کشیک . [ ک َ / ک ِ ] (ترکی ، اِ) پاسبان . نگهبان . || مرد پاسبان . (ناظم الاطباء). قراول . نگهبان پاسدار. || نوبت دار. (یادداشت مؤلف ). || نوبت پاسبانی . (آنندراج ). || وظیفه ٔ مراقبت در کارهای لشکری در مدتی محدود از شب یا روز. قراولی . (یادداشت مؤ...
-
مرابط
لغتنامه دهخدا
مرابط. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) مواظب بر کاری . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ج ، مرابطة، مرابطون . || آنکه در مرز دشمن بسر برد. که ملازم سرحد دشمن است . (از اقرب الموارد). که ملازم مرز و جهاد است . (از متن اللغة). مواظب و ملازم سرحد. قراولی که اسبان خ...
-
موعد
لغتنامه دهخدا
موعد. [ م َ ع ِ ] (ع اِ) وعده جای . (منتهی الارب ). وعده جای و وعده گاه . (ناظم الاطباء). جای وعده کردن . (غیاث ). جای وعده کردن و وعده دادن . (آنندراج ). وعده گاه . ج ، مواعد. (مهذب الاسماء). مکان پیمان . جای عهد و پیمان . وعده جای . جای وعده . (یاد...
-
نوبت
لغتنامه دهخدا
نوبت . [ ن َ / نُو ب َ ] (از ع ، اِ) کرت . مرتبه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). دفعه . دور. (ناظم الاطباء). ره . راه . دست . (یادداشت مؤلف ). نوبة. نوبه : مطربان ساعت به ساعت بر نوای زیر و بم گاه سرو...
-
کاترین دوم
لغتنامه دهخدا
کاترین دوم . [ ت ِ ن ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) ملقب بکبیر. آلبرماله در تاریخ خود نویسد: «پطر سوم شش ماه پادشاهی کرد. زنی داشت به نام کاترین که بر حسب عدم تجانس فطری و به علت برتری فکر و هوشش پطر او را دوست نمیداشت و اهانت و خواری بسیار براو وارد میکرد و در ...
-
اردشیر دوم
لغتنامه دهخدا
اردشیر دوم . [ اَ دَ / دِ رِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (هخامنشی ) اسم این پادشاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های هخامنشی به پارسی قدیم اَرْت َ خْشَثْرَ، در توریة (کتاب عزرا و کتاب نحمیا) اَرْت َ خشَثتا، نویسندگان یونانی مانند دیودور،آریان ، سترابون و پولی ین ...