کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قراول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قراول
لغتنامه دهخدا
قراول . [ ق َ وُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 4000 گزی جنوب کلاله . موقع جغرافیایی آن دشت معتدل مالاریائی است . سکنه ٔ آن 605 تن است . آب آن از رودخانه ٔ دوچای و محصول آن برنج ، غلات ، حبوبات ، تریاک ، لبنیات ، و ...
-
قراول
لغتنامه دهخدا
قراول . [ ق َ وُ ] (ترکی ، اِ) پیشرو لشکر. (ناظم الاطباء). || فوجی که پیشاپیش رود و از سیاهی و نموداری دشمن خبر دهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : در جنگ روبروی رخسار چون فرنگش خطش سیاه هندو خالی سیه قراول . محسن تأثیر (از آنندراج ). || دانه ٔ آهنی که...
-
واژههای مشابه
-
چاکر قراول
لغتنامه دهخدا
چاکر قراول . [ ک َ ق َ وُ ] (اِخ ) نام طائفه ای از ترکمن های ساکن خاک ایران که در گرگان سکونت دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 103).
-
پیش قراول
لغتنامه دهخدا
پیش قراول . [ ق َ وُ ] (اِ مرکب ) پیشرو لشکر. مقدمةالجیش . آن حصه از لشکر پیاده یا سواره که جلو حرکت میکند. طلیعه . چرخچی . مقدمه . پیشرو.
-
قراول رفتن
لغتنامه دهخدا
قراول رفتن . [ ق َ وُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) نشانه رفتن . نشانه گرفتن تیر با تفنگ .
-
قراول کشیدن
لغتنامه دهخدا
قراول کشیدن . [ ق َ وُ ک َ /ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نگاهبانی کردن . (ناظم الاطباء).
-
قراول تپه
لغتنامه دهخدا
قراول تپه . [ ق َ وُ ت َ پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد واقع در 7 هزارگزی شمال خاوری صالح آباد به خواجه حسام الدین . موقع جغرافیایی آن جلگه ٔ معتدل و سکنه ٔ آن 83 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه و تریاک ا...
-
قراول چای
لغتنامه دهخدا
قراول چای . [ ق َ وُ ] (اِخ )رودی است که بنابه اظهار فُن بوده اسحاقی سوودوق اولو هم نامیده میشود. از سمت چپ سواسینه رود و از طرف راست قره سلی به گرگان رود میریزد. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 126).
-
پس قراول
لغتنامه دهخدا
پس قراول . [ پ َ ق َ وُ ] (اِ مرکب ) (مقابل پیش قراول ) مُؤَخرةُالجیش . بنگاه لشکر و مؤخر آن . (منتهی الارب در کلمه ساقه ). ساقه .
-
جستوجو در متن
-
جزبت
لغتنامه دهخدا
جزبت . [ ج ِ ب ِ ] (اِ) قلاور. قراول .
-
پیش قراولی
لغتنامه دهخدا
پیش قراولی . [ ق َ وُ ] (حامص مرکب ) عمل پیش قراول .
-
قچرقچی
لغتنامه دهخدا
قچرقچی . [ ] (مغولی ، اِ) بلد. رائد. پیش قراول .
-
چاتمه
لغتنامه دهخدا
چاتمه . [ م َ ] (ترکی ، اِ) چند تفنگ را صلیبی بهم پیوسته در زمین نصب کردن . - چاتمه قراول ؛ قراول مواظب چاتمه .- چاتمه گذاشتن ؛ انجام دادن عمل چاتمه .