کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قراسو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قراسو
لغتنامه دهخدا
قراسو. [ ق َ ] (اِخ ) (زرینه رود) در شمال قم از مغرب به مشرق جاری است و رود اناربار به آن ملحق میشود و شعب دیگر نیز از کوههای خلجستان به آن متصل میشود. و رجوع به قره سو شود.
-
قراسو
لغتنامه دهخدا
قراسو. [ ق َ ] (اِخ ) رودخانه ای است نزدیک کرمانشاه . (ناظم الاطباء).
-
قراسو
لغتنامه دهخدا
قراسو. [ ق َ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در حوالی خوارزم . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
قراسو
لغتنامه دهخدا
قراسو. [ ق َ ] (ترکی ، اِ مرکب ) آب سیاه . (برهان ) (آنندراج ). سیاهرود. قره سو و رجوع به قره سو شود.
-
جستوجو در متن
-
ارکلت
لغتنامه دهخدا
ارکلت . [ ] (اِخ ) قصبه ای است در سنجاق و قضای قیصریه از ولایت انقره (انگوریه ). این قصبه قریب هشت هزارگزی شمالی قیصریه بین قزل ایرماق و شعبه آن رود قراسو واقع شده . نفوس آن در حدود 6000 تن است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
کر
لغتنامه دهخدا
کر. [ ک ُ ] (اِخ ) جویی است که بر تفلیس می آید. (منتهی الارب ). نام رودی است به حدود ارمنیه نزدیک گنجه . (آنندراج ). رودی است در شروان که از وسط شهر تفلیس می گذرد. (ناظم الاطباء). رود کر از جبال غربی تفلیس در ولایت جورجیا یعنی بلاد خزر که از دو ولایت...
-
استراباد
لغتنامه دهخدا
استراباد. [ اِ ت َ ] (اِخ ) استرآباد. دهی نزدیک جرجان . (منتهی الارب ). شهریست [ بناحیت دیلمان ] بردامن کوه نهاده بانعمت و خرم و آبهای روان و هوای درست و ایشان به دو زبان سخن گویند یکی به لوترای استرابادی و دیگری به پارسی کردانی و از وی جامه های بسیا...
-
ارس
لغتنامه دهخدا
ارس . [ اَ رَ ] (اِخ ) (رود...) آب ارس از جنوب بشمال میرود و از کوههای قالیقلا و ارزن الروم برمیخیرد و بولایت ارمن و آذربایجان و اران میگذرد و به آب کُروقراسو ضم شده در حدود گشتاسفی بدریای خزر میریزد و در این ولایات که ممر این آب است بر آن زراعت بسیا...
-
خراسان
لغتنامه دهخدا
خراسان . [ خ ُ ] (اِخ ) خراسان در زبان قدیم فارسی بمعنی خاور زمین است . این اسم در اوائل قرون وسطی بطور کلی بر تمام ایالات اسلامی که در سمت خاور کویر لوت تا کوههای هند واقع بودند، اطلاق می گردید و به این ترتیب تمام بلاد ماوراءالنهر را در شمال خاوری ب...