کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قذیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قذیة
لغتنامه دهخدا
قذیة. [ ق َ ذی ی َ ] (ع ص ) (عین ...) چشم خاشاک افتاده . (منتهی الارب ).
-
قذیة
لغتنامه دهخدا
قذیة. [ ق َ ی َ ] (ع ص ) (عین ...) چشم خاشاک افتاده . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ بالا شود.
-
واژههای همآوا
-
غضیة
لغتنامه دهخدا
غضیة. [ غ َض ْ ی َ ] (ع ص ) مؤنث غضی . ج ، غضایا. یقال : ابل غضیة و غضایا. (منتهی الارب ). یقال : بعیر غَض و ناقة غضیة. (اقرب الموارد). شتر دردشکم رسیده از خوردن غضا. (آنندراج ). رجوع به غَض و غَضی شود.
-
غزیة
لغتنامه دهخدا
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) ابن جشم بن معاویه . یکی از اجداد جاهلی است ، از هوازن از عدنانیه . منازل پسران وی در سروات تهامه و نجد قرار دارد. دریدبن صمه از آنان است . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 760).
-
غزیة
لغتنامه دهخدا
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عطیةبن خنسأبن مبذول بن عمروبن مازن ابن نجار انصاری مازنی . وی در جنگ احد همراه رسول خدا جنگ کرد. (از الاستیعاب ص 516). رجوع به امتاع الاسماع ص 148 و الاصابة جزء 5 ص 189 و العقد الفرید چ قاهره 1359هَ . ق . ج 3 ص...
-
غزیة
لغتنامه دهخدا
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) ابن حارث اسلمی ، از صحابه است و در نسب وی اختلاف کرده اند. بعضی گفته اند انصاری مازنی است و بعضی برآنند که اسلمی است و گروهی او را خزاعی میدانند و شاید از خزاعه باشد. عبداﷲبن رافع مولی ام سلمه از او روایت کند. حدیثی که او ...
-
غزیة
لغتنامه دهخدا
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) ابن سواد. صاحب «الاصابة» (ج 5 ص 198) گوید: در حاشیه ٔ الاستیعاب در باب غزیه ، ترجمه ٔ غزیةبن سواد آمده است ولی این مقلوب است و این شخص سوادبن غزیه میباشد. رجوع به سواد شود.
-
غزیة
لغتنامه دهخدا
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) قبیله ای است . (منتهی الارب ). بنوغزیه قبیله ای است از طیی ٔ و همچنین از هوازن ، و از ایشان است دریدبن الصمة و همو گوید:و هل انا الاّ من غزیة ان غوت غویت و ان ترشد غزیة ارشد. (از تاج العروس ذیل غزا).رجوع به غزیةبن جشم شود.
-
غزیة
لغتنامه دهخدا
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] (اِخ ) (ابن ...) یکی از شعرای هذیل . (از تاج العروس ).
-
غزیة
لغتنامه دهخدا
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] (اِخ ) بنت حارث ، مادر قدامةبن مظعون و برادران او. (از تاج العروس ذیل غزا).
-
غزیة
لغتنامه دهخدا
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] (اِخ ) بنت دودان ، مکنی به ام شریک ، از بنی صعصعةبن عامر. همین زن بود که نفس خود را بر پیغامبر (ص ) هبه کرد، و گویند اسم او غزیله بود. (از تاج العروس ).
-
غزیة
لغتنامه دهخدا
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] (اِخ ) جایی است نزدیک فید و با آن یک روز فاصله دارد، و در آنجا آبی هست که آن را غمر غزیة نامند. (از معجم البلدان ).
-
غزیة
لغتنامه دهخدا
غزیة. [غ َ زی ی َ ] (اِخ ) (ابو...) انصاری . وی صحابی است و پسرش غزیه از او روایت کند و از شامیان به شمار میرود. (از تاج العروس ذیل غزا). رجوع به ابوغزیه شود.
-
قضیة
لغتنامه دهخدا
قضیة. [ ق َ ضی ی َ ] (ع مص ) دارای همه ٔ معانی قَضْی و قضاء است . قضی یقضی قضیاً و قضأاً و قضیةً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَضْی و قضاء شود. || (اِ) مطلوب و مراد. || حکم وامر. (ناظم الاطباء). فرمان . (منتهی الارب ). || فتوا. || دلیل . ...