کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قذعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قذعل
لغتنامه دهخدا
قذعل . [ ق ُ ع ُ / ق ِ ع َ ] (ع ص ) ناکس . فرومایه . || خوار. بی قدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َ ] (اِخ ) (بحرالَ ...) یکی از شعب نیل ابیض است که بر ساحل چپ آن قرار دارد. (از اعلام المنجد).
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َ ] (اِخ ) ابن مالک الغِفاری ، یکی از روات حدیث است ، و ابن قتیبه دو حدیث با واسطه از او آورده است . رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 72 شود.
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َ ] (اِخ ) اندلسی (156 - 250 هَ .ق . =773 - 864م .) یحیی بن حکم ، معروف به غزال . شاعری خوشگو از اهل اندلس بود. در شعر جدی و فکاهی مهارت داشت . از مقربان امراء و پادشاهان اندلس به شمار میرفت . دیوان شعری دارد که برگزیده هایی از آن در «بغیة...
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َ ] (اِخ ) قریه ای است از اعمال طوس ، از آنجاست حجةالاسلام ابوحامد محمد غزالی ، و گویند غزال ریسمان فروش است و او به فرموده ٔ مادر خود رشته در بازار میفروخت . (آنندراج ) . رجوع به غزاله شود.
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َ ] (اِخ ) موسوی . او راست : کتاب «کفایة الطالب فی الاحکام الفلکیة» ترجمه به عربی ، که در مطبعة العصر التاسع عشر به سال 1892 م . به چاپ رسیده و دارای 248 صفحه است و در آخرکتاب ارجوزه ای درباره ٔ احکام فلکی از شیخ علی بن ابی رجال چاپ شده اس...
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َ ] (اِخ ) نام کشتی ابوالعباس معتضد عباسی در جنگ با زنگیان . رجوع به کامل ابن اثیر ج 7 ص 135 شود.
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َ ] (اِخ ) یکی از سه وادی است که میان گریوه ٔ هرشی و جحفه قرار دارد. (از معجم البلدان ). || وادیی است از آن خزاعة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). وادیی است در ناحیه ٔ شمنصیر و ذروة، که چاههایی دارد و مختص قبیله ٔ خزاعه است . کثیر درباره ٔ شتری...
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َ ] (ع اِ) آهوبره که در حرکت و رفتار آمده باشد. یا آهوبره ٔ نوزاده تا که نیک دونده گردد. ج ، غِزلَة، غِزلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . فارسیان آهو استعمال کنند. (از آنندراج ). آهوبره . (غیاث اللغات ). آهوبره چون در حرکت آید. (بحر الجواه...
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َزْ زا ] (اِخ ) قاص ّ، یکی از قصه گویان است که جاحظ در البیان و التبیین سخنی از وی به نقل از ابوعبدالعزیز آورده است . رجوع به البیان و التبیین ج 2 چ مصر ص 253 شود.
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َزْ زا ] (ع ص ) ریسمان فروش . ج ، غزالون . (مهذب الاسماء). ریس فروش . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). غزل فروش . (سمعانی ). ریسمان گر. ریسمان باف . (دهار). چرخ تاب .
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال .[ غ َ ] (اِخ ) ابن خالد. یکی از روات قرائت ابن عامر است بواسطه ٔ یحیی بن حارث ذماری . (فهرست ابن الندیم ).
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال .[ غ َزْ زا ] (اِخ ) فاسی اندلسی (متوفی به سال 1777م ). کنیه ٔ او ابوالعباس و متصدی مخزن محرمانه در «مغرب » بود. او را به سوی کارلوس پادشاه اسپانیا فرستادند تا اسرای مسلمانان را آزاد کند (1766م .) و با گروهی از اسپانیائیها که به مراکش می آمدند ا...
-
قذال
لغتنامه دهخدا
قذال . [ ق َ ] (ع اِ) پس سر. بناگوش . هو مابین نقرةالقفاء الی الاذن . (اقرب الموارد). ج ، اَقذِلَة. || بستنگاه افسار اسب در پس پیشانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، قُذُل و اَقذِلَة.