کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قد و بالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قد و بالا
لغتنامه دهخدا
قد و بالا.[ ق َ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قامت : ترا به سروین بالا قیاس نتوان کردکه سرو را قد و بالا بذان تو ماند. دقیقی .شیوه و ناز تو شیرین ، خط و خال تو ملیح چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش .حافظ.
-
واژههای مشابه
-
کوته قد
لغتنامه دهخدا
کوته قد. [ ت َه ْ ق َدد / ق َ ] (ص مرکب ) کوتاه قد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوتاه قد شود.
-
سدره قد
لغتنامه دهخدا
سدره قد. [ س ِ رَ / رِ ق َدد / ق َ ] (اِ مرکب ) کنایه از معشوق . (آنندراج ) : سدره قدان نتوانند کشیدآه از آن قامت رعنا گستاخ .ظهوری (از آنندراج ).
-
قد دادن
لغتنامه دهخدا
قد دادن . [ ق َ دَ ] (مص مرکب ) رسیدن : این حوض به من قد نمیدهد. عقلم به این کار قد نمیدهد.
-
افراشته قد
لغتنامه دهخدا
افراشته قد. [ اَ ت َ / ت ِ ق َ ] (ص مرکب ) آخته قد. (مؤید). بلندبالا. کذا فی المحمودی . (فرهنگ شعوری ).
-
پست قد
لغتنامه دهخدا
پست قد. [ پ َ ق َ ] (ص مرکب ) رجوع به پست شود.
-
جستوجو در متن
-
کوتاه بالا
لغتنامه دهخدا
کوتاه بالا. (ص مرکب ) پست قد و آنکه قد و بالای وی دراز نباشد. (ناظم الاطباء). کوته بالا. کوتاه قد. قصیر. (فرهنگ فارسی معین ). کوتاه قامت . قصیرالقامه . کوتوله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوته بالا شود.
-
رشاقت
لغتنامه دهخدا
رشاقت . [ رَ ق َ ] (از ع ، اِمص ) خوش قد و بالایی . باریک اندامی و نیکوقدی . خوش قد و بالا شدن . زیبایی در بالا و قد. خوش قد و قامتی . (یادداشت مؤلف ). نیکوقد شدن . (غیاث اللغات از منتخب اللغات ). و رجوع به رشاقة شود.
-
چرب قامت
لغتنامه دهخدا
چرب قامت . [ چ َ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از بلندقامت و خوش قد باشد. (برهان ). چرب بالا. (آنندراج ). خوش قد و قامت . (ناظم الاطباء). رجوع به چرب بالا شود.
-
بالاپیما
لغتنامه دهخدا
بالاپیما. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) اندازه گیرنده ٔ بالا. اندازه گیر بالا و قد آدمی . قدسنج . بالاسنج . که بالا پیماید. که اندازه ٔ قد گیرد. || (اِ مرکب ) آلتی برای اندازه گرفتن قد سربازانی که وارد خدمت میشوند. برخی از معاصران کلمه ٔ تواز را به بالاپی...
-
رشیق
لغتنامه دهخدا
رشیق . [ رَ ] (ع ص ) رجل رشیق ؛ مرد نیکو و باریک قد. ج ، رَشَق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مرد نیکو و باریک قد. ج ، رَشَق . (آنندراج ). نیکوقد. سروبالا. خوش قد و بالا. کشیده بالا. خوش قد و قامت . خوش قد. (یادداشت مؤلف ). کشیده بالا. (مهذب الاسم...
-
راست بالا
لغتنامه دهخدا
راست بالا. (ص مرکب ) مستوی القامة. معتدل القامة. راست قد. آخته بالا. کشیده قامت . سروقد : همه شاه چهر و همه ماهروی همه راست بالا همه راستگوی . فردوسی .|| (اِ مرکب ) درخت سرو. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا).
-
راست قامت
لغتنامه دهخدا
راست قامت . [ م َ ] (ص مرکب ) افراخته قد. آخته بالا. آخته قامت . سهی قامت . سهی قد. راست قد. راست بالا. کسی که قامت راست و مستقیم دارد: انصیات ؛ راست قامت شدن بعد از خمیده شدن . (از منتهی الارب ). جاریة شاطة؛ دختر راست قامت . (منتهی الارب ). رجوع به ...