کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قدیر
لغتنامه دهخدا
قدیر. [ ق َ ] (ع ص ) توانا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ان اﷲ علی کل شی ٔ قدیر. (قرآن کریم ). || پخته در دیگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
قدیر
لغتنامه دهخدا
قدیر. [ ق َ ](اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (ناظم الاطباء).
-
قدیر
لغتنامه دهخدا
قدیر. [ ق ُ دَ ] (ع اِمصغر) مصغر قِدر. دیگ کوچک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
قره قدیر
لغتنامه دهخدا
قره قدیر. [ ق َ رَ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 45 هزارگزی جنوب خاوری شوسه ٔ خانه به نقده . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 232 تن . آب آن از رودخانه ٔقلعه تاسیان و محصول آن غلات ، توتو...
-
واژههای همآوا
-
غدیر
لغتنامه دهخدا
غدیر. [ ] (اِخ ) نام اسب شریح بن الاحوص از بنی جعفربن کلاب . (البیان و التبیین چ قاهره به اهتمام حسن سندوبی ج 3 ص 47).
-
غدیر
لغتنامه دهخدا
غدیر. [ غ َ ] (اِخ ) (الَ ...) از آبهای بنی الضباب است به فاصله ٔ سه شب راه از حمای ضریه از جهت جنوب . (معجم البلدان ).
-
غدیر
لغتنامه دهخدا
غدیر. [ غ َ ] (اِخ ) (الَ ...) شهر یا قریه ای است در مغرب و از قلعه ٔبنی حماد نصف روز راه فاصله دارد. (معجم البلدان ).
-
غدیر
لغتنامه دهخدا
غدیر. [ غ َ ] (اِخ ) (الَ ...)آبی است متعلق به بنی جعفربن کلاب . (معجم البلدان ).
-
غدیر
لغتنامه دهخدا
غدیر. [ غ َ ] (اِخ ) نام پدر بشامه ٔ شاعر از بنی غیظبن مرةبن عوف بن سعدبن ذبیان است . (تاج العروس ).
-
غدیر
لغتنامه دهخدا
غدیر. [ غ َ ] (اِخ ) نام پدر شاعر از بنی ثعلبة بن سعدبن عوف بن کعب بن جلال بن غنم بن غنی . (تاج العروس ).
-
غدیر
لغتنامه دهخدا
غدیر. [ غ َ ] (ع اِ) آبگیر. آب که سیل سپس گذارد. (منتهی الارب ). آبگیر و تالاب که آب باران و سیل در آن جمع شود و ماند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). القطعة من الماء یغادرها السیل ، قیل : هو فعیل به معنی مُفاعَل من غادره ، او مُفعَل من اغدره ، و یقال : ه...
-
غدیر
لغتنامه دهخدا
غدیر. [ غ ِدْ دی ] (ع ص ) مرد بی وفا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غادر. (اقرب الموارد).
-
غدیر
لغتنامه دهخدا
غدیر. [ غ ُ دَ ] (اِخ ) (الَ ...) رودباری است به دیار مضر . (منتهی الارب ). واد بدیار مضر. (تاج العروس ). واد فی دیار مضر، له ذکر فی الشعر. (معجم البلدان ).