کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدر مطلق 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مطلق
لغتنامه دهخدا
مطلق . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) آن که آن را قید نباشد. (غیاث ) (آنندراج ). غیرمقید. بی شرط و قید. مقابل مقید و مشروط. آزاد و رها. لابشرط. (از یادداشتهای به خط مرحوم دهخدا).آن که آن را قید نباشد. (ناظم الاطباء) : از حکیمان منم مسلم تروز کریمان وی است مطلق ت...
-
گزمر
لغتنامه دهخدا
گزمر. [ گ َ م َ ] (اِ مرکب ) حساب پیمایش عمارت مرکب ازگز و مر که در اصل بمعنی عدد پنجاه است و بمجاز بمعنی مطلق حساب استعمال یافته . (آنندراج ). حساب و عدد و شماره ٔ اندازه ٔ بناها. (ناظم الاطباء) : صاحبا پایه ٔ قدر تو از آن بیشتر است که توان کرد به ا...
-
اطلاق عام
لغتنامه دهخدا
اطلاق عام . [ اِ ق ِ عام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواجه نصیر در ذیل عنوان «خصوص و عموم قضایای مطلقه و موجهه » آرد: هر محمول که بر موضوعی حمل توان کرد بضرورت یا امکان یا اطلاق اقل ما فی الباب آن بود که آن حمل محال نبود. و هرچه محال نبود ممکن عام بو...
-
هاله
لغتنامه دهخدا
هاله . [ ل َ / ل ِ ] (ص ) مردم مفسد و مفتن . (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء) : رنجم همیشه هست ز دست دلاله ای دلاله ای که هست بهر خانه هاله ای . ادیب صابر. || قرار گرفته و آرام یافته . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و این مع...
-
ابوالحسین قدوری
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین قدوری . [ اَ بُل ْح ُ س َ ن ِ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن احمدبن جعفربن حمدان الفقیه الحنفی معروف به قدوری . ریاست حنفیه ٔ عراق بدو منتهی گشت . و خطیب صاحب تاریخ از وی روایت آرد و کتاب مشهور المختصر از تألیفات اوست . او را با ابوحامد اسفرای...
-
باد شرط
لغتنامه دهخدا
بادشرط. [ دِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شرطه . باد مساعد. (ناظم الاطباء). باد موافق ، چون شُرْط در اصل بمعنی نشان و علامت است باد موافق را که بادشرط گویند از همین جهت است که علامت روان شدن جهاز ودور شدن طوفانست . و صاحب تاریخ ولایت نامه که بش...
-
مکاتبة
لغتنامه دهخدا
مکاتبة. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع مص ) نامه نبشتن به یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی ). به یکدیگر نامه نوشتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاتبه و مکاتبت شود. || با یکدیگر نوشتن . (از اقرب الموارد). || بنده را فروختن . (تاج الم...
-
قرصعنه
لغتنامه دهخدا
قرصعنه . [ ق َ ص َ ن َ / ن ِ ] (از ع ، اِ) گیاهی است خاردار که شویکه ابراهیم نیز نامند آن را، و آن بر انواعی است : نوعی از آن چون سوسن بری که بر درها می چسبد و از مگس جلوگیری میکند و نوعی از آن سفید و دارای برگهای زیاد و خارهای تیز و برای درد کمر مجر...
-
مقدمات
لغتنامه دهخدا
مقدمات . [ م ُ ق َدْ دَ ] (ع اِ) کردارهای نخستین و گفتارهای نخستین و چیزهایی که نخست وجود آنها لازم است . (ناظم الاطباء). ج ِ مقدمة. چیزهایی که وجود آنها برای شروع در امری ضروری است : به حکم این مقدمات روشن می گردد که ملک بی دین باطل است . (کلیله و د...
-
عنصر
لغتنامه دهخدا
عنصر. [ ع ُ ص َ / ص ُ ] (ع اِ) داهیه و بلا. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). داهیة. (اقرب الموارد). || همت و قصد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). همة. (اقرب الموارد). || حاجت . || بیخ و اصل و بن . (از اقرب الموارد) (از آنندرا...
-
ربنجنی
لغتنامه دهخدا
ربنجنی . [ رَ ب َ ج َ] (اِخ ) ابوالعباس فضل بن عباس . از مردم ربنجن بوده است یکی از شهرهای سمرقند، و این کلمه را یاقوت در معجم البلدان به خطا ربیخن و مؤلف مجمعالفصحا نسبت بدان را به خطا زنجی ضبط کرده است . ترجمه ٔ حال کاملی ازاین ابوالعباس بدست نیست...
-
قفرالیهود
لغتنامه دهخدا
قفرالیهود. [ ق َ رُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) دو قسم است ، یکی در ساحل دریایی یافت می شود که مسمی به بحیرةالیهود است و موضعی که در قدیم کفرا میگفته اند و آن جسمی است بنفش مایل به سرخی و در او حجریت غالب است و از دریا به ساحل می آید و قسمی از زمین کنار در...
-
حذو
لغتنامه دهخدا
حذو. [ ح َذْوْ ] (ع اِ) برابر. حِذة. حذوة: داره حذو داری . (منتهی الارب )؛ خانه ٔ او روبرو (مقابل ، برابر) خانه ٔ من است . || (اصطلاح عروض ) حرکت قبل ازرَوی ّ. الحذو فی العروض ، حرکة مثل الردف . نام حرکت ماقبل ردف و قید است . (غیاث ). شمس قیس گوید: ح...
-
ساو
لغتنامه دهخدا
ساو. (اِ) مخفف آن «سا». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). باج و خراج است ، و آن زری باشد که پادشاهان قوی از پادشاهان ضعیف بگیرند. (برهان ) (غیاث ). باج و خراج . (رشیدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (صحاح الفرس ) : ایشان تدبیر کردند که سوی خاقان رسول فر...
-
لاغیه
لغتنامه دهخدا
لاغیه . [ غی ی َ / ی ِ ] (اِ) گیاهی است شیردار و بسیار گرم . (غیاث ). لاغینه .(آنندراج ). لاعیه . (منتهی الارب ). لاغیثه . دیو سفید. رجوع به دیو سفید شود. (گااوبا). درخت کوهی است . نباتی است و آن را گلی باشد مانند گل شبت و زنبور عسل گل آن را خورد و چ...