کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدح زرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قدح زرین
لغتنامه دهخدا
قدح زرین . [ ق َ دَ ح ِ زَرْری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نرگس . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
هم قدح
لغتنامه دهخدا
هم قدح . [ هََ ق َ دَ ] (ص مرکب ) هم کاسه و هم پیاله . (آنندراج ). || ندیم . (یادداشت مؤلف ).
-
سرشک قدح
لغتنامه دهخدا
سرشک قدح . [ س ِ رِ ک ِ ق َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از قطرات شراب . (آنندراج ) : سرشک قدح ناله ٔ ارغنون روان کرد از چشمها رود خون .نظامی .
-
قدح زین
لغتنامه دهخدا
قدح زین . [ ق َ دَ ح ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) کنایه از قاش زین . (آنندراج ) : جلوه میکرد سمند تو و تمکین میریخت آب حیوان ز کنار قدح زین میریخت .تائب (از آنندراج ).
-
قدح لاجوردی
لغتنامه دهخدا
قدح لاجوردی . [ ق َ دَ ح ِ ج ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان باشد. (برهان )
-
قدح مریم
لغتنامه دهخدا
قدح مریم . [ ق َ دَ ح ِ م َ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی است دوائی که برگ و بیخ آن سنگ مثانه رابریزاند و بول براند و آن نوعی از حی العالم است و آن را زلائف الملوک نیز گویند. (از برهان ) (آنندراج ).
-
قدح آشام
لغتنامه دهخدا
قدح آشام . [ ق َ دَ ] (نف مرکب ) قدح نوش : دل قدح آشام و افغان نغمه سازساخته در بر رخ شادی فراز.طاهر وحید (از آنندراج ).
-
قدح پیما
لغتنامه دهخدا
قدح پیما. [ ق َ دَ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) ساقی : به تماشا چو سرو قامت اوبر لب جوی شد قدح پیمای . امیرشاهی (از آنندراج ).عارفان از می تا شیشه ٔ دل سرگرم اندچشم مخمور توبر دست قدح پیمایست .میرزا رضی دانش (از آنندراج ).
-
قدح خوار
لغتنامه دهخدا
قدح خوار. [ ق َ دَ خوا / خا ] (نف مرکب ) قدح نوش . می خوار : گنه آمرز رندان قدح خواربطاعت گیر پیران ریاکار.جامی (از آنندراج ).
-
قدح ساز
لغتنامه دهخدا
قدح ساز. [ ق َدَ ] (نف مرکب ) آنکه قدحها را بسازد. قدح سازنده . (آنندراج ). قدح پیما. رجوع به قدح پیما شود : قدح گر نمی بود در دست چرخ نمی شد قدح ساز پابست چرخ .طغرا (از آنندراج ).
-
قدح کار
لغتنامه دهخدا
قدح کار. [ ق َ دَ ] (ص مرکب ) ساقی . (آنندراج ). قدح پیما. رجوع به قدح پیما شود.
-
قدح کش
لغتنامه دهخدا
قدح کش . [ ق َ دَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) قدح کشنده . شرابخوار. می خواره : قدح کشان ز نشاط این قدر قیامت چیست بیاض گردن میناست صبح محشر نیست .محمد اسحاق شوکت (از آنندراج ).
-
قدح نوش
لغتنامه دهخدا
قدح نوش . [ ق َ دَ ] (نف مرکب ) قدح خوار. میگسار : واگذارش که به خون جگر خود سازدکیست صائب که به بزم تو قدح نوش شود.صائب (ازآنندراج ).
-
بهرمان قدح
لغتنامه دهخدا
بهرمان قدح . [ ب َ رِ ن ِ ق َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی . (انجمن آرا).