کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قدح ساز
لغتنامه دهخدا
قدح ساز. [ ق َدَ ] (نف مرکب ) آنکه قدحها را بسازد. قدح سازنده . (آنندراج ). قدح پیما. رجوع به قدح پیما شود : قدح گر نمی بود در دست چرخ نمی شد قدح ساز پابست چرخ .طغرا (از آنندراج ).
-
قدح کار
لغتنامه دهخدا
قدح کار. [ ق َ دَ ] (ص مرکب ) ساقی . (آنندراج ). قدح پیما. رجوع به قدح پیما شود.
-
قدح کش
لغتنامه دهخدا
قدح کش . [ ق َ دَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) قدح کشنده . شرابخوار. می خواره : قدح کشان ز نشاط این قدر قیامت چیست بیاض گردن میناست صبح محشر نیست .محمد اسحاق شوکت (از آنندراج ).
-
قدح نوش
لغتنامه دهخدا
قدح نوش . [ ق َ دَ ] (نف مرکب ) قدح خوار. میگسار : واگذارش که به خون جگر خود سازدکیست صائب که به بزم تو قدح نوش شود.صائب (ازآنندراج ).
-
بهرمان قدح
لغتنامه دهخدا
بهرمان قدح . [ ب َ رِ ن ِ ق َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی . (انجمن آرا).
-
قاب و قدح
لغتنامه دهخدا
قاب و قدح . [ب ُ ق َ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شاید از قاب ترکی به معنی ظرف و یا از قعب عربی . ظروف چینی بزرگی که در مجالس ترحیم وسط اطاق بر شالی گسترده نهند. قدح بسیار بزرگ از چینی های مرغی فغفوری و گلدانهای بزرگ متناسب با آن قدح که چون زینتی در ...
-
قدح بر سر کسی شکستن
لغتنامه دهخدا
قدح بر سر کسی شکستن . [ ق َ دَ ب َ س َ رِ ک َ ش ِ ک َ ت َ ](مص مرکب ) رسوا کردن او را. (آنندراج ) : کس چه میداند که پیمانت نمی ماند درست گر ز بدمستی قدح را بر سر ما بشکنی .ملاطغرا (ازآنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
قده
لغتنامه دهخدا
قده . [ ق ِدْ دَ ] (اِخ ) آبی است مر کلاب را. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).و آن را به تخفیف دال نیز گویند. (معجم البلدان ).
-
قده
لغتنامه دهخدا
قده . [ ق ُدْ دَ ] رمز است از «قدس سره ».
-
جستوجو در متن
-
قداح
لغتنامه دهخدا
قداح . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قِدْح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قِدْح شود.
-
اقادیح
لغتنامه دهخدا
اقادیح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قِدح ، بمعنی تیر تمام ناتراشیده ٔ پر و پیکان نانهاده و تیر قمار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جج ِ قِدْح . (اقرب الموارد). رجوع به قِدْح و اَقْدُح شود.
-
غمر
لغتنامه دهخدا
غمر. [ غ ُ م َ ] (ع اِ) قدح خرد یا خردتر. (منتهی الارب ). قدح کوچک ، و بقولی کوچکترین قدحها. ج ، غِمار، اَغمار. (از اقرب الموارد).
-
جنبل
لغتنامه دهخدا
جنبل .[ جُم ْ ب ُ ] (ع اِ) قدح چوبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قدح چوبین ضخیم . (اقرب الموارد). پیاله ٔ زفت .
-
قداحه
لغتنامه دهخدا
قداحه . [ ق ِ ح َ ] (ع اِمص ) کاسه گری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قدح ساختن . صناعت قدح . (النقود العربیه ص 39).