کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قتلغ ترکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قتلغ ترکان
لغتنامه دهخدا
قتلغ ترکان . [ ق ُ ل ُ ت َ ] (اِخ ) زن سلطان قطب الدین حاکم کرمان . قطب الدین به سال 651 هَ . ق . که به فرمان منکوقاآن مغول به سلطنت کرمان رسید. قتلغترکان را به نکاح درآورد. وی زنی عاقله بود. او را از قطب الدین دختران آمدند قطب الدین به سال 655 هَ . ...
-
واژههای مشابه
-
اسن قتلغ
لغتنامه دهخدا
اسن قتلغ. [ ] (اِخ ) یکی از امرای عهد ابوسعیدبهادرخان . (تاریخ گزیده ج 1 صص 601-602 و ص 604).
-
الغ قتلغ
لغتنامه دهخدا
الغ قتلغ. [ اُ ل ُ ق ُ ل ُ ] (اِخ ) رجوع به عین الملک و فهرست لباب الالباب شود.
-
باغ قتلغ
لغتنامه دهخدا
باغ قتلغ. [ غ ِ ق ُ ل ُ ] (اِخ ) محلی مشهور بوده است به شیراز که مزار متبرک سیدحسین بن موسی بن جعفرالصادق در آنجا بوده است ، گویندکه قتلغ یکی از امرای فارس در این محل باغ و بستان های پر درخت داشت ، باغبان متدین او شبی از شبهای جمعه نوری دید که از یکی...
-
خان قتلغ
لغتنامه دهخدا
خان قتلغ. [ ق ُ ل ُ ] (اِخ ) ملقب به مخدومشاه دختر قطب الدین شاه جهان از سلسله ٔ قراختائیان کرمان است . پسرش جلال الدین ابوالفوارس شاه شجاع بود که بعد از کور کردن پدرش امیرمبارزالدین محمد (شوهر خان قتلغ مخدومشاه ) و حبس او در قلعه ٔ سفید بپادشاهی رسی...
-
جستوجو در متن
-
قطب الدین
لغتنامه دهخدا
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) (سلطان ) در زمان منکوقاآن میزیست و به فرمان وی به حکومت کرمان برگزیده شد. رجوع به قتلغ ترکان و رجوع به تاریخ گزیده ج 1 چ لندن ص 529 و 530 شود.
-
پادشاه خاتون
لغتنامه دهخدا
پادشاه خاتون . [ دْ / دِ ] (اِخ ) صفوةالدین پادشاه خاتون دختر قطب الدین محمد سلطان است از عصمةالدین قتلغ ترکان . و چون این پادشاه خاتون در حرم خویش اباقاخان جای داشت پس از گذشته شدن قطب الدین محمد حکومت کرمان به فرزندان وی تفویض شد و قتلغ ترکان بنام ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خیاط. هندوشاه در تجارب السلف آرد (ص 223 ببعد): عمادالدولة (ابن بویه ) را نایبی بود او را ابوالعباس احمد خیاط گفتندی و کارهای خاصه ٔ عمادالدوله در دست داشت میان او و ابوسعید وزیر عداوتی بنشست و ابوالعباس بآن سبب دایم با عمادالد...
-
اسرائیل
لغتنامه دهخدا
اسرائیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن موسی نصرانی مکنی به ابوسعید. هندوشاه در تجارب السلف آرد: اول وزراء بویهیان ابوسعید اسرائیل بن موسی نصرانی بود و او وزارت عمادالدولةبن بویه می کرد، از ادب و کتابت نصیبی زیاده نداشت ، اما بر عمادالدوله غالب بود و در خدمت او ...
-
چماق
لغتنامه دهخدا
چماق . [ چ ُ ] (ترکی ، اِ) گرز آهنین شش پره را گویند. (برهان ) (آنندراج ). گرز آهنی شش پهلو. (غیاث ). گرز آهنین شش پره . (ناظم الاطباء). شش پر، گرز. عمود. عمود آهنین : بتیغ و تیر همی کرد میرطغرل فتح چنانکه میرالب ارسلان به خشت و چماق . لامعی .چه گوشم...
-
باخرزی
لغتنامه دهخدا
باخرزی . [ خ َ ] (اِخ ) سیف الدین ابوالمعالی سعیدبن مطهربن سعید باخرزی حنفی ، مشهور بشیخ العالم . در 9 شعبان سال 586 هَ . ق . در باخرز متولد شد و پس از تحصیل فقه و حدیث و قرائت در نزد مشاهیر علماء آن عصر مانند شمس الائمه ٔ کردری و جمال الدین احمد محب...