کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبض و اقباض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قبض و اقباض
لغتنامه دهخدا
قبض و اقباض . [ ق َ ض ُ اِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گرفتن و دادن قبض . رد و بدل کردن سند و قباله .
-
واژههای مشابه
-
قبض خارج
لغتنامه دهخدا
قبض خارج . [ ق َ ض ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در نزد علمای رمل نام شکلی باید که صورت آن این است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
قبض خاطر
لغتنامه دهخدا
قبض خاطر. [ ق َ ض ِ طِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) گرفتگی خاطر. ملالت خاطر. (ناظم الاطباء).
-
قبض داخل
لغتنامه دهخدا
قبض داخل . [ ق َ ض ِ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح رمل نام شکلی باشد بدین صورت . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
قبض روح
لغتنامه دهخدا
قبض روح . [ ق َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گرفتن جان . قبض جان . جان برداشتن . (ابوالفتوح رازی ).
-
قبض شدن
لغتنامه دهخدا
قبض شدن . [ ق َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) یبس شدن . گرفته شدن شکم . (ناظم الاطباء).
-
قبض الواصل
لغتنامه دهخدا
قبض الواصل . [ ق َ ضُل ْ ص ِ ] (ع اِ مرکب )ترده ٔ رسید. سند رسید. قبض الوصول . (ناظم الاطباء).
-
قبض الوصول
لغتنامه دهخدا
قبض الوصول . [ ق َ ضُل ْ وُ ] (ع اِ مرکب )ترده ٔ رسید. سند رسید. قبض الواصل . (ناظم الاطباء).
-
قبض روح کردن
لغتنامه دهخدا
قبض روح کردن . [ ق َ ض ِک َ دَ ] (مص مرکب ) جان ستدن . گرفتن جان . میراندن .
-
جستوجو در متن
-
اقباض
لغتنامه دهخدا
اقباض . [ اِ ] (ع مص ) قبضه ساختن شمشیر و جز آن را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). شمشیر و کارد را دسته کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). || در تداول ، داد و ستد قبض در معاملات . (ناظم الاطباء).- قبض و اقباض کردن ؛ قبض دادن و قبض گ...
-
مکیل
لغتنامه دهخدا
مکیل . [ م َ ] (ع ص ) پیموده . مکیول . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). به پیمانه پیموده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || (اصطلاح فقه ) هر مالی که موقع معامله متعارف این باشد که کیل کرده و قبض و اقباض بعمل آورند. (ترمینولوژی حقوق تألی...
-
داد و ستد
لغتنامه دهخدا
داد و ستد. [ دُ س ِ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مخفف دادن و ستدن : چو بستانی ببایدت دادکز داد و ستد جهان شد آباد.نظامی .دهد بستاند و عاری نداردبجز داد و ستد کاری ندارد. نظامی .خانه ٔ داد و ستد است این جهان کاین بدهد حالی و بستاند آن . نظامی || بده...
-
موقوف
لغتنامه دهخدا
موقوف . [ م َ ] (ع ص ) ایستاده کرده شده و ایستاده شده . (ناظم الاطباء). ایستانیده . ایستاده کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). بازداشته شده . توقف داده شده . (ناظم الاطباء). بازداشته . (یادداشت مؤلف ). واداشته شده . (آنندراج ) : ... اذ الظالمون موقوفون ...