کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبض خاطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قبض خاطر
لغتنامه دهخدا
قبض خاطر. [ ق َ ض ِ طِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) گرفتگی خاطر. ملالت خاطر. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
پیش قبض
لغتنامه دهخدا
پیش قبض . [ ق َ ] (اِ مرکب ) نوعی از اسلحه . (غیاث ). نام فنی از کشتی و آن دست بر دست حریف کرده به اوضاع مختلف بزور زدن است . در هندی آنرا لیکی نامند. (غیاث ) در اصطلاح زورخانه محلی از قسمت جلو کمر و نواحی مجاور آن که طرف با دست آنرا گرفتن تواند : در...
-
قبض جان
لغتنامه دهخدا
قبض جان . [ ق َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گرفتن روح . گرفتن جان : همی فرست به تسلیم و قبض جان ملکی که از سلامت ایمان بود بشیر مرا. سوزنی .- قبض کردن جان ؛ گرفتن جان : از پی تهذیب ملک قبض کنی جان خصم کز پی تریاک نوش نفع کند زهرمار.خاقانی .
-
قبض خارج
لغتنامه دهخدا
قبض خارج . [ ق َ ض ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در نزد علمای رمل نام شکلی باید که صورت آن این است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
قبض داخل
لغتنامه دهخدا
قبض داخل . [ ق َ ض ِ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح رمل نام شکلی باشد بدین صورت . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
قبض روح
لغتنامه دهخدا
قبض روح . [ ق َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گرفتن جان . قبض جان . جان برداشتن . (ابوالفتوح رازی ).
-
قبض شدن
لغتنامه دهخدا
قبض شدن . [ ق َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) یبس شدن . گرفته شدن شکم . (ناظم الاطباء).
-
قبض شکم
لغتنامه دهخدا
قبض شکم . [ ق َ ض ِ ش ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یبوست و گرفتگی شکم . (ناظم الاطباء).
-
قبض الواصل
لغتنامه دهخدا
قبض الواصل . [ ق َ ضُل ْ ص ِ ] (ع اِ مرکب )ترده ٔ رسید. سند رسید. قبض الوصول . (ناظم الاطباء).
-
قبض الوصول
لغتنامه دهخدا
قبض الوصول . [ ق َ ضُل ْ وُ ] (ع اِ مرکب )ترده ٔ رسید. سند رسید. قبض الواصل . (ناظم الاطباء).
-
قبض روح کردن
لغتنامه دهخدا
قبض روح کردن . [ ق َ ض ِک َ دَ ] (مص مرکب ) جان ستدن . گرفتن جان . میراندن .
-
قبض و اقباض
لغتنامه دهخدا
قبض و اقباض . [ ق َ ض ُ اِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گرفتن و دادن قبض . رد و بدل کردن سند و قباله .
-
قبض و بسط
لغتنامه دهخدا
قبض و بسط. [ ق َ ض ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از نظر صوفی دو حالت است که پس از ترقی عبد از حالت خوف و رجاءپیدا میشود. قبض برای عارف چون خوف است برای مستأمن و تفاوت میان قبض و بسط و خوف و رجاء آن است که خوف و رجاء مربوط است به امری خوش یا ناخوش ...